نتایج جستجو برای عبارت :

شکفتن غنچه‌ها در یخبندان

غنچه با دل گرفته گفت:
"زندگی،
لب ز خنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است."
 
گل به خنده گفت:
"زندگی شکفتن است
با زبان سبز، راز گفتن است."
گفت و گوی غنچه و گل از درون باغچه
باز هم به گوش می رسد...
تو چه فکر می کنی؟
راستی کدام یک درست گفته اند؟
 
قیصر امین پور
وقتی که تو آمدی دوبارهاز هر طرفی سپیده سر زددر باغ، شکوفه شد شکوفاپروانه به سوی غنچه پر زد
در خانه و کوچه و خیابانگل های قشنگ خنده روییداز شادی دیدن تو آن روزهم غنچه و هم جوانه خندید
گیسوی قشنگ سبزه آن روزبا دست نسیم شانه می شدباغ دل ما ز دیدن توسر سبز و پر از ترانه می شد
********** شعر کودکانه دهه فجر **********
از آسمون دوبارهبارون گل می بارهتو این هوای برفیتولد بهاره
بادکنکای رنگینقل و گل و شیرینیشروع جشن فجرهلاله ها رو می بینی
********** شعر کودکانه دهه
فصل مهر فصل شکوفه ریزان گلبرگهای گل سرخ زندگی عالمانه و فرهیختگی برای همه جویندگان علم و دانش است فصل مهر فصل تندیس استمرار پایداری و استقامت برای جویندگی است.
چه شعف انگیز است نم نم بارش قطرات علم و دانش و طراوت نسیم روح انگیز  آن برای شکفتن غنچه های اندیشه ی انسانهای به انتظار نشسته در پگاه میلاد فصل علم و دانش چه زیباست فرارسیدن این فصل نورانی و حیات بخش که از گذشته های دور ، نیاکان ما با آمدنش ردای مباهات به تن می کردند و با نگاهی سرشار از
متن سرود یاریگران زندگی 
قطره قطره می شود خروش ، انسجام قلب های مهربانذره ذره غنچه های زندگی ، می دمد به خانه و دیارمانذکر نام کردگار آسمان ، رمز جوشش و شکفتن استرحمت و محبت خدای مهربان ، همنشین خانه ی دل من استهمکلاسی عزیز و سخت کوش من    با تو رمز عاشقی دوباره جلوه می کندهمکلاسی پر از نشاط و زندگی        در میان دست ما سپیده غنچه می کندیاریگران زندگی هست ، رمز استقامت و گذشتیاریگران زندگی ، می کشد دو خط ضربدر بر شکستیاریگران ، یاریگران ، ب
آینه  در این هفته شاهد شکفتنی بود و مواج و خروشان از این شکفتن
چون اینه دارد خود شوق وصل و  تماشا
چگونه برون اید تا در آغوش گیرد لیلی را
شکفتنی در راستای گل زندگی
که خود جای بسی مجال است
که خواهم گفت در ادامه
و ترس از ان دارم که بیان عین انچه دیده است موجبات افشای راز اینه باشد و فراهم اور شاید ملالتی برای دخترش
چه کند 
پس میگوید در هاله ای از تفکر که بداند میبیند اینه و این شوق انقدر زیاد هست که نادیده بگیر برخی ملاحضات انرا
گفتمش آهای ! ماه پیشانو ؟
گفت جون جونم؟ 
گفتم احوال این روزای دلت؟ 
گفت به مثابه ی غنچه خشک شده سر بوته! 
گفتم ای بابا:/ یعنی انقده خشک ؟
گفت خونه بعثتی تون رو یادته ؟ تو باغچه تون یه بوته گل رز داشتن از دزفول آورده بودین ... یه سال که کلی غنچه سرخ داده بود یهویی هوا خیلی سرد شد ؟ غنچه ها سر بوته همون جوری سیاه شدند ؟
گفتم آره ...
گفت همون جوری. خشک نشدم از  گذشتن زمان و سر رسیدن فصل خستگی ... یهویی سوم سرما دل تازه رسته ام رو خشکوند :/
گفتم ای بابا ... ای ب
زلیلایی شنیدم یاعلی گفت
به مجنونی رسیدم یاعلی گفت
مگر این وادی دارالجنون است
که هر دیوانه دیدم یاعلی گفت
نسیمی غنچه ای را باز می کرد
به گوش غنچه آن دم یاعلی گفت
خمیرخام آدم چون سرشته
چو برمی خواست آدم ، یاعلی گفت
مسیحا هم دم از اعجاز می زد
زبس بیچاره مریم یا علی گفت
علی را ضربتی کاری نمی شد
علی را ضربتی کاری نمی شد
گمانم ابن ملجم ، یاعلی گفت
 
 
 
بگذار گنجشک‌های خُرد در آفتاب مه‌آلود بعد از ظهر زمستان       
  به تعبیر بهار بنشینندو گل‌های گلخانه در حرارت ولرم والر به پیشواز بهاری مصنوعی بشکفند.سلام بر آنان که در پنهان خویش   بهاری برای شکفتن دارند
و می‌دانند هیاهوی گنجشک‌های حقیر، ربطی با بهار ندارد  حتی کنایه‌وار!
بهار غنچه سبزی است که مثل لبخند باید بر لب انسان بشکفد
بشقاب‌های کوچک سبزه، تنها یک «سین» به سین‌های ناقص سفره می‌افزاید
بهار کی می‌تواند این همه بی‌
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانموین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهتمن مست چنانم که شنفتن نتوانم
شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاهگر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
با پرتو ماه آیم و، چون سایه دیوارگامی از سر کوی تو رفتن نتوانم
دور از تو من سوخته در دامن شب‌هاچون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم
فریاد ز بی مهریت‌ ای گل که درین باغچون غنچه پاییز شکفتن نتوانم‌
ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهمدارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
#مجالس+
#دیوارنوشتهای من
#قیصر امین پور
 
چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانی‌ها
دستها تشنه‌ی تقسیم فراوانی‌ها
با گل زخم سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما ، جای چراغانی‌ها
حالیا دست کریم تو برای دل ماسرپناهی است در این بی سر و سامانی‌ها
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهیای سرانگشت تو آغاز گل افشانی‌ها
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسیدفصل تقسیم غزل ها و غزلخوانی‌ها
سایه‌ی امن کسای تو مرا بر سر بستا پناهم دهد از وحشت عریانی‌ها
چشم تو لایحه‌ی روشن آغا
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
دو نفر با هم حرف می زدند یکی خدا و دیگری بنده. بنده از مسیر کلمات خدا استشمام گل محمدی می کرد...سرش را که بالا می گرفت، آسمان دشت گل بود وسیع و بی انتها 
 ابلیس باطعنه گفت: زمین  را نگاه کن ببین چقدر تنگ و سیاه است مثل قلوب مجرمین.
بنده چشمش به غنچه های روییده در زمین افتاد.
خدا گفت: همه عالم بر صراط من است
غنچه ها با هم به قدرت خدا و ضعف ابلیس خندیدند... زمین پر از آسمان شد!
به نام خالق بی‌همتا
بانو لابه‌لای برگ‌های بهاری به انتظار شکفتن مانده و انتظار را زمانی طولانی به دوش 
کشیده بود. انتظاری جان‌فرسا اما در عین حال شیرین، شیرینی که زمان به نتیجه نشستنش 
در فراسوی ذهنش به شکل رویایی بکر به تصویر درمیامد.
باد بهاری موهای شبق رنگش را به رقص درآورده بود و حسی لذت‌بخش وجودش را در 
عین انتظاری بی‌صبرانه پر کرده بود. 
انتظار برای شکفتن و متولد شدن موجود دوست‌داشتنی وجودش، موجودی که مانند شکوفه
پربار و عطر
می خوام یه غنچه باشم میون باغچه باشم
برگامو هی وابکنم،ببندم،وقتی که آفتاب می تابه بخندم
برم به مهمونی شاپرک ها،
قصه بگم برای کفشدوزک ها
(غنچه اسیر خاکه منتظرآفتابه وقتی که تشنه باشه،توآرزوی آبه)
 
می خوام یه ماهی باشم توآب آبی باشم
پیرهن سرخ پولکی بپوشم،ازآب پاک چشمه ها بنوشم
باله هامو،وابکنم ،ببندم شناکنم شادی کنم بخندم
(ماهی فقط توآبه،توحوض ورود ودریاست شایدکه ازصبح تاشب توفکردشت وصحراست)
 
می خوام یه بره باشم میون گلّه باشم
همیشه باشم
+ نمی دونم چیه که وقتی مثلا بی حالم صورتم اندکی پف کرده و تپل به نظر میاد. انگار سرحالترینم. موقعی که درد دارم، دندونم درد می کنه، سرم درد می کنه یا خسته ام یا از پیاده روی و بیرون برگشتم، انگار یه حجم نیم سانتی به صورتم اضافه شده! و از همه بامزه تر بعد از گریه است! حس تپلویت بهم دست میده! انگار بدنم داره تظاهر به خوب بودن می کنه! حالا این هیچی؛ ملت دریا دریا اشک می ریزن به چشماشون نگاه می کنی، قشنگ به شکل با کلاسی سفیدی چشماشون از شدت سفیدی به آبی
مثل پنجره دلتنگ ، در انتظار باران
مثل آوای شباهنگ ، در باد های نالان
امشب دلم چه تنها در جنگ نور و تاریک
صبح امیدواری ، آید به سوی ایوان
فکرم بسی شکسته در سایه سار ظلمت
آیینه ی شکفتن ، پرواز وقت باران
دیوانگی چه زیباست در یاس های عاشق
در فکر این جنونم ، تا بوی وصل یاران
کسی اگر که آمد به کلبه ی خرابات 
به او بگو که عینک ، در یاد باد و باران 
 
شاعر:عینک
مثل پنجره دلتنگ ، در انتظار باران
مثل آوای شباهنگ ، در باد های نالان
امشب دلم چه تنها در جنگ نور و تاریک
صبح امیدواری ، آید به سوی ایوان
فکرم بسی شکسته در سایه سار ظلمت
آیینه ی شکفتن ، پرواز وقت باران
دیوانگی چه زیباست در یاس های عاشق
در فکر این جنونم ، تا بوی وصل یاران
کسی اگر که آمد به کلبه ی خرابات 
به او بگو که عیسی ، در یاد باد و باران 
 
شاعر:عیسی کیانی
دانلود اهنگ ریمیکس تو امشب گل نازی
اهنگ ارکستی تو امشب گل نازی
دانلود اهنگ تو امشب گل نازی مثه غنچه ی بازی

دانلودآهنگ شاد ارکستی تو امشب گل نازی

اهنگ تو امشب گل نازی مث غنچه ی بازی

اهنگ اندی: تو امشب گل نازی
متن آهنگ نازنین ترین دختری امشب از سرژیک

آکورد آهنگ تو امشب گل نازی
دردهای منجامه نیستندتا ز تن در آورمچامه و چکامه نیستندتا به رشته ی سخن درآورمنعره نیستندتا ز نای جان بر آورمدردهای من نگفتنیدردهای من نهفتنی استدردهای منگرچه مثل دردهای مردم زمانه نیستدرد مردم زمانه استمردمی که چین پوستینشانمردمی که رنگ روی آستینشانمردمی که نامهایشانجلد کهنه ی شناسنامه هایشاندرد می کندمن ولی تمام استخوان بودنملحظه های ساده ی سرودنمدرد می کندانحنای روح منشانه های خسته ی غرور منتکیه گاه بی پناهی دلم شکسته استکتف گریه ه
اندوهی که از اعماق تفکر سرچشمه نگیرد، اندوه نیست، عزای باطل و بی اعتباری به خاطر سرکوب شدن امیال فردی است؛ و انسان متفکری که گهگاه گرفتار اندوه نشود، علیل و ناقص است؛ دور از دریا، دور از توفان، دور از پرواز، دور از "شکفتن روح" است....
اما تفکر، همان گونه که اندوه می آفریند، در دوام مثبت خویش، پلی خواهد ساخت میان جزیره و جماعت، میان فرد و خلق، میان امروز و فردا؛ پلی به سوی شادمانی روح....
اندوهی که از اعماق تفکر سرچشمه نگیرد، اندوه نیست، عزای باطل و بی اعتباری به خاطر سرکوب شدن امیال فردی است؛ و انسان متفکری که گهگاه گرفتار اندوه نشود، علیل و ناقص است؛ دور از دریا، دور از توفان، دور از پرواز، دور از "شکفتن روح" است....
اما تفکر، همان گونه که اندوه می آفریند، در دوام مثبت خویش، پلی خواهد ساخت میان جزیره و جماعت، میان فرد و خلق، میان امروز و فردا؛ پلی به سوی شادمانی روح....
مریم بوشهری عزیز توییت کرده بود: ‏انقدر اعصابم به هم میریزه مامانم به خودش میگه پیرزن. هزار بار هم تذکر دادم ولی این تفکرشون که پیر هستن ولشون نمیکنه.
سن: یک ماه مانده به ۵۳ سالگی
یک آن به یاد مادرم افتادم، مادرم همسن مادر مریم بوشهریه وواین روزها همیشه از یک دردی شکایت داره، اما هرگز ندیدم وقتی ما پیشش هستیم دراز کشیده باشه و استراحت کنه.
بابا و مامان از ۱۰-۱۲ سال پیش موقع مطالعه عینک می‌زنن، روزهای اول شکایت می‌کردم که مامان داری ادا در می
هر شب ستاره‌یی به زمین می‌کشند و این آسمان غم‌زده غرق ستاره‌ها است
سلام رفیق، چه‌گونه تجسم‌ات کنم؟ به کدام جرم تصورت کنم؟ جوانکی نحیف بر فراز چوبه‌ی دار که به شکفتن غنچه‌ی خورشید لب‌خند می‌زند؟ یا کودکی پابرهنه از رنج‌دیده‌گان پایین شهر که می‌خواست مژ‌ده‌ی نان باشد برای سفره‌های خالی از نان مردم‌اش.
چه‌گونه تجسم‌ات کنم؟ نوجوانی از جنس آزاد چشیده‌گان بالای شهر که الف‌بای رنج و مظلومیت، درس مکتب و مدرسه و زنده‌گی‌شان است. راس
راستش را بخواهید شاید اصلا از این مطلب خوشتان نیاید چرا که این مطالب تمرینی برای نویسندگی هستند که امیدوارم بتوانم به نویسنده بهتری تبدیل شوم.
حال من خواهان آنم که جمله ای ساده را به حالت های زیباتری در بیاورم و این کار تمرینی برای نوشتن داستان هایم خواهند شد.
1- من به مهمانی رفتم.
2-من با پدرم به مهمانی رفتم.
3-من دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
4-من با خوشحالی، دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
5- من همچون گلی با ادب، دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
6-با
زنگ
درس
فعالیت های انجام شده (تدریس)
فعالیت های خواسته شده (تکلیف)

اول
زبان
امتحان
-------

دوم
ادبیات
تدریس درس زیبایی شکفتن
انشا با موضوع ادم برفی،نوشتن ص41 و خود ارزیابی 10 بیت با پیدا کردن نقش های دستوری

سوم
زیست
تدریس کتاب
------

چهارم
قرآن
پرسش قرایت
پرسش مفاهیم از کسانیکه پرسیده نشده بود

 
دیروز دو ساعت گوشیم خاموش شده بود و هیچ جوری روشن نمیشد یه حسی داشتم انگار تمام ارتباطم با دنیای بیرون قطع شده بود . میخواستم بیام چند کلمه بنویسم یادم افتاد گوشیم خاموشه یه حس غریب ولی دوست داشتنی بود.
اینکه ادم بعضیها رو دنبال میکنه کار ذهنمون هست یه جایی ما بالاخره به این نتیجه میرسیم ذهنمون رو دنبال نکنیم و دنبال بعضی ادمها نیفتیم یه جایی بالاخره به این نتیجه میرسیم نیاز به دنبال کردن نفس نیست صدای بینش درونی خودمون رو بالاخره میشنویم و
سال 99 با شیوع گسترده کرونا و قرنطینه خانگی مردم در سراسر کشور آغاز شد. آیینه ورزان هم بهار خلوط و کم سرو صدایی را آغاز نموده است. اما باغات این روستا بی اعتنا به شرایط جاری از خواب زمستانی بیدار شده و غنچه ها یکی پس از دیگری روی شاخه ها قدیمی و جوانه های جدید درختان نشسته است.
از این بین غنچه های نوعی زردآلو جلوتر از بقیه درختان به گل های سفید رنگ تبدیل شده و باغداران و صاحبان باغات و باغ ویلاها را خوشحال و امیدوار نموده است. بعد از آن درختان گی
حلول ماه ربیع الاول بر عاشقان رسول الله تهنیت باد...
آمده فصل ِ،بهار ِ ناب ِ خوش عهدی
ربیعُ الاوّل و عالَم،همه به ذکر یا مهدی
شور و شعف از عطای حضرت حق بر همه دلها مبارک
شکفتن ِلاله های فخر و عزّت در دل ِ صحرا مبارک
امامت ِ مهدی ِ آل پیمبر یوسف زهرا مبارک
دارم ای آقا به سر هوای تو،حضرت مهدی جانم فدای تو
حضرت مهدی جانم فدای تو...
عنوانِ متن اشاره داره به رضا، برادرم و نامزدش که توی این اوضاعِ دهشتناکِ اقتصادی، فردا قراره عقد کنند :)
دیروز کلِ پس‌اندازم (هرچند زیاد نبود) رو دادم به رضا تا واسه خرید حلقه پول کم نیاره. توی این شرایط هرچقدر هم بابام به رضا می‌ده، اون بیچاره کم میاره. بابا هم کم نمی‌ده ولی خرج و مخارج خیلی عجیب و غریب شده. تازه بابا باید علاوه بر پولِ عروسی و رهن خونه برای رضا، وسایل برقی جهیزیه رو هم بخره... به بابا می‌گم: چرا خودشون نمی‌خرن؟ هزینه این وسا
راه همنشینی با ملائک:
بهاره و فصل شکفتن گلها ، وقتی درختان شکوفه می کنند پروانه ها و زنبور های عسل و پرندگان نغمه خوان رو میارن طرف شکوفه های درختان. برای همنشینی با ملائک و همچنین محبوب قلب ها شدن باید سخاوتمند بود و از خود بینی به در آمد. باید از زمین فاصله گرفت و به آسمان اوج برداشت باید شکفت و خوشبو شد تا خود به خود ، فرشتگان زیبای الهی به قلبت نازل شوند. تا خشک باشی و بی حرکت پروانه های رحمت خدا به سراغت نخواهد آمد.
http://ziarani1.blog.ir/
چشم‌ها پرسش بی‌پاسخ حیرانی‌ها
دست‌ها تشنه تقسیم فراوانی‌ها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغ‌های دل ما، جای چراغانی‌ها
حالیا! دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بی‌سر و سامانی‌ها
وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!
ای سرانگشت تو آغاز گل‌افشانی‌ها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزل‌ها و غزل‌خوانی‌ها...
سایه امن کسای تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانی‌ها
چشم تو لایحه ی روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پر
شب چقدر درازه 
ماه چقدر بلنده
دل آدم میگیره
 
تو دیگر نیستی که زخم های قلبت را ببوسم، عطرت را بو بکشم...
عزیزدلم، فصل بهار که بیاید، تو بازخواهی گشت؟ غنچه ها که باز میشوند، خنکی صبحدمان که بدن را مورمور میکند، بر سر شاخه ها که جوانه سبزی پیدا  میشود؛ عزیزدلم...
می دانید گاهی می خواهم بنویسم اما نمی دانم از چه! و چطور!
شاید مثلا می توانستم از همسایه ای که عروسی داشتند و درست همان روزها همسایه روبرویشان عزادار شد، بنویسم!
از رفتارهای ناشایست این چند به ظاهر فامیلی که داریم و معلوم نیست چشان شده؟!
از مرد و زن مهربانی که امروز از پیرمرد دست فروش یک بسته دستمال کاغذی گرفتند و پیرمرد چند باری که پشت سرشان صدایشان کرد و گفت پول زیاد داده اند ،گفتند می دانیم... و پیرمردی که در نهایت خستگی پر از لبخند شد...
یا ا
سلام
گاهی اوقات آدم باید به خودش انرژی بده.  انرژی مثبت.
منم اومدم اینجا تا به خودم انرژی بدم.  چونکه فردا تولدمه.  مثل همیشه یک دوست خیلی خوب دارم که یک روز زودتر ساعت 8 صبح تولدم را تبریک گفت. واقعاً شگفت زده شدم.  حتی خودم هم به یاد تولدم نبودم. 
اصلاً فکر نمی کردم، امروز کسی باشه و تولدم را تبریک بگه. 
می دونید من 27 اسفند به دنیا اومدم.  یعنی اصلا قرار نبود در این روز به دنیا بیام. نمی دونم چرا در دیدن این دنیا عجله کردم و 12 روز زودتر به دنیا
آن اوایل که وبلاگ زده بودم،چندین شعر از شاعر ها و شاعرنماها منتشر کردم چون دوستشان داشتم و کمی عاشق(تر)!بودم!،بعدا فهمیدم که اینجا باید از خودم و آنچه درونم میگذرد بنویسم،اینجا پناهگاهیست برای من و نویسنده و دانشجو و آدم(!)درون من!وگرنه که هرجایی سرک بکشی یک دوبیتی عاشقانه از پیشینیان مثل سعدی و حافظ و معاصران مثل فاضل نظری ،حامد عسکری و ... می بینم.بدگویی نیست !ناله هم نیست،خیلی هم عالی...اما...
چند روز پیش در کانال تلگرام محمد کاظم کاظمی خبری خ
 
بهار فصل شکفتن است، فصل آغاز، فصل نو شدن… بهار، جشن طبیعت است و گلها لباسهای رنگارنگ خود را به تن میکنند و زیبایی خود را به رخ یکدیگر میکشند، یکی قرمز، دیگری صورتی، آن یکی آبی و بنفش و … و درختان که از بی برگی و سرمای زمستان به ستوه آمدهاند سبزپوش می‌شوند.
ادامه مطلب
 
باد بهار مرهم دل‌های خسته استگل مومیایی پر و بال شکسته است
 
شاخ از شکوفه پنبه سرانجام می‌کنداز بهر داغ لاله که در خون نشسته است
 
وقت است اگر ز پوست بر آیند غنچه‌هاشیر شکوفه زهر هوا را شکسته است
 
زنجیریی است ابر که فریاد می‌کنددیوانه‌ای است برق که از بند جسته است
 
پایی که کوهسار به دامن شکسته بوداز جوش لاله بر سر آتش نشسته است
 
افسانه‌ نسیم به خوابش نمی‌کنداز ناله‌ که بوی گل از خواب جسته است؟
 
صائب به هوش باش که داروی بیهشیباد بهار
سلام بهار خاتون! سلام رستاخیزِ طبیعت! سلام ماه رویِ زیبا! سلام کیابیایِ گیتی! خوش آمدی، صفا آوردی، یک بغل غنچه با خود به همراه داری که!.. زیبایِ‌من، بهارِ من، به زندگی‌ام خوش آمدی!.. خوب شد که آمدی، ای امیدِ قلب های نا امید!.. ای فرستاده‌ی خدا، ای فرشته‌یِ مهربانی!.. بگذار کمی تو را به آغوش...
پیام نوروز این است دوست داشته باشید و زندگی کنید ، زمان همیشه از آن شما نیست . . .
اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می آورد پس نوروزتان مبارک که سالتان را سرشار از عشق کند . . .
سلام به قاصدکهای خبر رسان که محکوم به خبرند و سلام به شقایقهایی که محکوم به عشقند و سلام به شکوفه هایی که با شکفتن خود خبر از بهار میدهند
نوروزتان مبارک و آرزوی سلامتی برای شما و خانواده محترمتان دارم.
پیروز و
این را کجای دلم بگذارم؟ همین ... همین دقایق پایانی از بودنم. همین رفتن‌ها و ناگزیر بودن‌ها. همین معاشرت با آدم‌های دوستدار میز و شوکت دنیا. همین لحظه‌های سر به فلک کشیده که گردن کلفت کرده‌اند و زیر پایت را خالی ‌می‌کنند . مبادا ثانیه‌های نفس کشیدنت دو رقمی شود. مبادا زنگ خطرت در گوششان دینگ کند. چقدر کوتاهی دنیا ... !!!روزهای سی و چندیمنم را پر میکنم و دلم شاد نیست از این مصفای روزمرگی. از راه. از تو . از خودم. که هر چی میکشم از خودم است. باید بیش
من دیگه نُه سالمهیک گل زیبا شدمغنچه بودم که حالاشکرخدا وا شدماین جشن تکلیفمهجشن عبادت مننمازمو میخونمخوش به سعادت منفرشته ها میشیننکنار جانمازمبا هر نماز یه خونهتوی بهشت می‌سازمموهامو میپوشونم چون که خداجونم گفتهرچی که شیطون میگهبرام شده حرف مفتقشنگ ترین روز مندرست همین امروزهقشنگ تر از تولد یا عید نوروزمهزهرا آراسته‌نیا
 
به مناسبت تولد عزیزی
 
تحفه جان آورم ، زانکه تو جانی مرا
سر بنهم بی دریغ ، گر تو بخوانی مرا
 
وا نشود غنچه ای ، بی لب خندان تو
هم گل و هم غنچه ای ، باغ و جنانی مرا
 
لالۀ رنگین تویی ، عطر ریاحین تویی
من چه بگویم ز یاس ، این همه آنی مرا
 
دیده به هر سو کنم ، سوی نگاهم تویی
گر چه جَهان از منی ، هر دو جهانی مرا
 
ترس ندارم ز عمر ، در گذران دمم
لب به لبم گر نهی ، جان بدمانی مرا
 
من که ز تو « نگسلم » ، همچو « فروغم » تو را
گر تو ز من بگسلی ، باز همانی مر
چهل روز از هنگامه ی واقعه می‌گذرد، و چهل نشانه ی بلوغ است و راز شکفتن و رمز تکامل. اربعین، روز کمالِ عاشورا و هنگامه بلوغ حقیقت است. غروب عاشورا طلوع بغض فروخفته و زخم خورده ی حقیقت است؛ و بذر خونین حسین بن علی که بر تربت کربلا نشست، و پس از چهل روز باغستانی از حقیقت به گستره ی زمین و به وسعت زمان رویید و در قلوب حیران و گمگشته آدمیان تکثیر شد. هر که می خواهد فاتح روز دهم را بنگرد باید اربعینی را سپری کند. که حسین در عاشورا کشته می شود و در اربعی
آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد
 
راه دهید یار را آن مه ده چهار را
کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد
 
چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان
عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد
 
رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد
غم به کناره می‌رود مه به کنار می‌رسد
 
تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود
ما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسد
 
باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند
سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد
 
خلوتیان آسمان تا چه
به حضرت رقیه، ناله هیچ طفلی در نیاد... ▪️به حنجر تیر خورده علی اصغر، همه دردها درمان‌ شه...▪️به بدن پاره‌ پاره علی اکبر، هیچ پدر و مادری داغ فرزند نبینه...▪️به ناامیدی ابوالفضل، هیچ امیدی در این روزها ناامید نشه... ▪️به غنچه زیبا قاسم، هیچ جوانی ناکام نشه...▪️به لب عطشان حسین، همه حاجت به خیر روا بشن....▪️به اسیری اهل بیت حسین، هیچکی سر دو راهی نمونن جز بین الحرمین..آمین یارب العالمین...
بسم الله
  کلیشه را می شکنم
و به تو سلامی میدهم که بوی خداحافظی می دهد
آسمان را به زمین می کشانم
زمین را به رنگ آسمان در می آورم
ماه را در روز می کشم
و به خورشید شب به خیر می گویم
و ستاره ها را می بارانم
و غنچه ها را در دل آسمان شب می چینم
و آینده را در گذشته می خواهم
زمین و زمان را به هم میریزم که کلیشه ها را بشکنم
که به جای خداحافظی به تو سلام بدهم
که تو را همیشه خودم بدانم
 ماه من!
صبحت به خیر....‌!
 
 
پ.ن:
بی مقدمه
بی مخاطب
:)
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بستگشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بست
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاندزمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشودنسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کردولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
چو نافه بر دل مسکین من گره مفکنکه عهد با سر زلف گره گشای تو بست
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصالخطا نگر که دل امید در وفای تو بست
ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفتبه خنده گفت که حافظ برو که پ
شاعر که شدم، 
آسمان را دوست دارم.
 زمین را عاشقم. 
ماه را می ستایم.
 برگ های درخت را می بوسم. 
عطر گل ها را نفس می کشم. 
سنگ را دلسوزم بر ماهیت سختش. 
از پروانه نشدن پیله ای دلگیر می شوم.
 از خشکیدن غنچه ی نشکفته ، می میرم. 
نامم چیست؟!
 شاعر؟! 
عاشق؟!
 دیوانه؟! 
فقط می دانم مثل شماها دانشمند نیستم. 
معروف نیستم. 
فقط یک آدم معمولیه با احساس!
 #فاطمه_جلائی_زاده 
@sorna_paradise
http://t.me/sorna_paradise
چشم چشم دو ابرویه بینی کوچولولباش شبیه غنچهیه صورت تپّلو
نازه مثل عروسکصورت ماه کودکروی لثه اش می بینیدو مروارید کوچک
وقتی که دندونا روتو دهن نی نی دیدیک فکر خوب و تازهبه ذهن مامان رسید
باید باشه از حالامواظب دندونایادش نباید برهمراقبت از اونا
با اون دو تا دست ریزنی نی ناز و عزیزنمی تونه بشورهکه دندوناشو تمیز
باید مامان یا بابابعد خوردن غذاتمیز کنند خوب خوبدندونای نی نی را 
«سلام بر لهجه مهربانِ آفتابِ مدینه!بر بارشِ بشارتِ بهار!بر غنچه ‏زار آوای الهی در هیاهوی دنیازدگان!بر سینه ابری تو و چشمانِ بارانی ات!سلام بر زیبایی!سلام بر حَسن!» *
 
 
 
«غنچه دلتنگ» جلد چهارم از مجموعه چهارده جلدی «سیره کاربردی چهارده معصوم(ع)» یا «سبک زندگی معصومین(ع)» است که برخی از مجلداتش در دهه 80، برنده جایزه یا کاندیدای جایزه کتاب سال حوزه علمیه قم شدند. در این مجموعه سعی می شود مسایل مختلف زندگی از دیدگاه اهل بیت(ع) بیان شود و هدف ای
با خود کجای می برد , هوش مرا صدای تو انگشت حیرتم به لب , در خلقت خدای تو عمر دوباره می دهد دیدار چون تویی عزیز بر خود دریده پیرهن این غنچه در هوای تو کردم نگه در آینه دیدم به جای خود تو را از چشم من مشخص است در جانم است جای تو جان هست در تنم ولی از خویش دور می شوم با خود غریبه می شود هر کس شد آشنای تو دور از تو خار در دل است کشتی نشسته در گل است جارو و آب می زند چشم و مژه برای تو دوره بگردم این فدا پروانه وار می دهم باران تویی ببار و من
مدتها بود از فضای مجازی خودخواسته فاصله گرفته بودم تا اینکه ویروس کرونا هم که از مخلوقات ذات اله است من و مردم دنیا رو همون طور که به درون خانه ها برد به درون خودشون هم برد . دیدم فاصله زیادی بین من و خیلی از زوایای زندگی م ایجاد شده . دست به کار شدم . به دوست داشتنی هام فکر کردم به خاطراتم که کم فروغ شده بودند و به همه چیز نگاهی دوباره کردم . واقعا برسر خودمون چه آوردیم . به نظرم استقرار و سکینه اصالت درست نگریستنه. شیطان همان طور که ابناء بشر رو ب
«سلام بر تو ای دختر حضرت عشق!ای همسر حضرت عشق!ای مادر حضرت عشق!ای حضرت عشق!ای «ریحانه»!ای «عارفه»!ای «الهه»!ای «شهیده»!سلامی آغشته با بُغضی بنفش.»
 
(بخشی از مقدمه کتاب)
 
 
 
 
«خاطر نازک گل» جلد سوم از مجموعه چهارده جلدی «سیره کاربردی چهارده معصوم(ع)» یا «سبک زندگی معصومین(ع)» است که در دهه 80، برنده جایزه کتاب سال حوزه علمیه قم شد.در این مجموعه سعی می شود مسایل مختلف زندگی از دیدگاه اهل بیت(ع) بیان شود و هدف این مجموعه پاسخ به این سئوال است که در
پودر گل سرخ: غنچه‌های گل خشک را از عطاری مطمئن بگیرید. مقداری از غنچه‌های خوشرنگ‌تر را جدا کنید و در ظرف جداگانه در یخچال نگهداری کنید و برای تزیین دسرهای سنتی مثل کرم و پودینگ گل سرخ، کرم پسته، شیر برنج، شله زرد، حلوا، کیک‌های ایرانی و روی ماست و خیار و بورانی‌ها و داخل قوری چای استفاده کنید. مابقی گل‌ها را بشویید و اجازه دهید کاملا خشک شوند. بعد گلبرگ‌ها را آهسته جدا کنید و در شیشه‌ داخل یخچال نگهداری کنید. بهتر است آنها را پودر نکنید
آورده اند سه مرد حجاب کرده و از معبری پر آمد و شد عبور می
کردندی. یک بازرگان و یکی ملک زاده ای ستبر، یکی پاسبان کتاب. قرار همی
نهادند که کدامینشان شهره ی شهر است و نزد عوام نامورتر.بازرگان حجاب از رخ برکشید و ناگاه خلق به سمتش روانه شد و شکوهیدندش؛ تبسمی بر لب گزارد و بر خودستایی آغازیدن نمودندی.از
این سپس، ملک زاده آهنگ برکشیدن حجاب کرد؛ پرده تمام از میان نرفته بود که
جماعت بر وی رهسپار شدند و چندی خویش انداز ستاندند و مجیزش گفتند. ملک
زاده
وظیفه دانش‌آموزان، تنها فراگیری معلومات کتاب‌ها و محتوای علمی درس‌ها نیست، بلکه توجه به رشد شخصیت، شکوفا ساختن استعدادهای نهفته، تقویت روحیه خودباوری از وظایف آنان است.
 
دانش‌آموزان ایران اسلامی می‌توانند هم زمان با تحصیل، بذر باور را در زمین بارور دل‌ها بیافشانند و نهال ایمان را در بوستان جان خود بنشانند تا پس از فراغت از تحصیل شاهد شکفتن شکوفه صداقت بر شاخسار وجودشان باشند.
اگرچه دانش‌آموزان قسمت کوچکی از عظمت و اقتدار کشور ایرا
من شدم دعوت به شیدایی،شماهم دعوتی..
می روم سمت شکوفایی،، شما هم دعوتی....
 
می روم تا میهمان خانه ی باران شوم....
در سحرگاهی اهورایی، شما هم دعوتی.....
 
هست برپا با حضور روشن آیینه ها....
محفلی گرم وتماشایی، شما هم دعوتی....
 
میزبان، عشق است ومهمانان ، بلا گردان عشق.....
یک جهان شور است وزیبایی، شما هم دعوتی.....
 
 
می پرستان جان فدای چشم ساقی می کنند...
سرخوش از جامی طهورایی، شما هم دعوتی....
 
پشت دریا هاست شهری، قایقی آماده کن....
چون به امر عشق می آیی، شما
▫️
گاه بزن خنده ای،غنچه ی رعنای من
بی کس و بی یار شدم،از غم هجران تو
گاه بزن طعنه ای بر دل بیمار من...
#علی_سالاروند
─═┅✰❣✰┅═─
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
بعضی متخصصان معتقدند که عبارت اصلی یونانی «خود را بشناس» به معنی آن است که «بدان فقط یک انسان هستی». یعنی همان طور که ما در روان کاوی می‌گوییم، آنچه باید «پذیرفت» یا «با آن کنار آمد»، میل کودکانه‌ی ما به بازی در نقش خدا و نیاز همه‌جایی‌مان به اینکه طوری با ما رفتار کنند که انگار خداییم. (عشق و اراده، رولو می، ترجمه سپیده حبیب، نشر دانژه، چاپ اول، صفحه 203)
نگذارید بچه ها گریه کنند، زیرا باران هم غنچه را تباه می کند. (ژان پل سارتر)
من به آویشن، به باران تو مشکوکم هنوزمن به پایان ِ زمستان تو مشکوکم هنوزغنچه و عطر و بهار و سبزه‌ باز آورده‌ایگرچه با گل‌های گلدان تو مشکوکم هنوزای صدای ناگهان ِ یک تبسم در سحرمن به لبخند غزلخوان تو مشکوکم هنوزباز می‌پرسی که امید فراوانت چه شد؟باز می‌گویم به ایمان ِ تو مشکوکم هنوزهر که آمد، بار فردای خودش را بست و رفتبا یقین‌های پریشان تو مشکوکم هنوزاین‌که می‌آید نه باران، گریه‌های نم‌نم استمن به ابر و باز باران تو مشکوکم هنوز
 امروز انقدر برام خاطره ساز شد که لحظه لحظه اش را دارم نفس میکشم ...
دوست داشتم دستت رو میگرفتم و کل خیابون ولی عصر رو با هم وجب میکردیم ... از امام زاده صالح شروع میکردیم و به جیگرکی های راه آهن ختم میکردیم ... توی راه نفس کشیدنت رو نفس میکشیدم ... نگات میکردم و قربون صدقه ات میرفتم ... بی هوا یه غنچه میزاشتم روی پیشونی ات ... بقیه نقشه هام رو لو نمیدم :))
فاش بگم که  قد تمام قطره های بارونی که امروز قبل اذان صبح به باریدن گرفت تا تمام بارون هایی که از
دل شده مهمان عشق ، معجزه آغاز شد 
در شب پایان درد ، سوز دلم ساز شد 
از لب یارم رسید ، باز نویدی  
دگر 
کلبه ی احزان دل ، خانه ی دلباز 
شد 
از شب تارم گذشت ، ماه جهانتاب 
من 
نور به من هدیه داد ، مه رخ طناز 
شد 
بوی شقایق رسید ، باد صبا از 
کجا ؟!
از تن دلدار بود ، غنچه ی دل باز 
شد .
فصل خزانم تمام ، فصل جدایی 
ز غم ،
همدم شبهای من ، اله ای ناز
شد 
تا به فلک پر کشید ، عرصه ی سیمرغ دید،
بال خیالم کبود ، او پر پرواز  
شد 
میکده ها بسته بود ، ساغر من پر
عطش
 
باید به دهان تو رجوع کردلبخندت را بوسیدپنجره ی روحت راآنجا که خواب از سر خیالم پراندآنجا که بوسه غرق بود در ابدیت
 
بگو چندبار می توان عاشق یک لبخند شد؟می توان غنچه ای را چیدباز در حسرت دیدنش جان داد؟
 
لبخندت را می بوسمآنجا که هنوز عشق در اتفاق می افتدحالا آغشته ام کن به روحتیا با من دهانم را شریک شو.
 
"مهسا رهنما"
 
پ.ن1:
اخم هایت را که باز کنی
تازه شاعرانگی ام گل می کند...
 
"امیر ارسلان کاویانی"
 
پ.ن2:
سال بد رفت و من زنده شدمتو لبخندی زدی و من
عطرناب رمضان بوی وزیدن دارد/به تجلی سحراشک چه دیدن دارد/سفره برکت حق رحمت وبخشندگی است/بال بگشای که معراج پریدن دارد/لحظه پاک اذان زمزم افطار نگر/جام زیبای رضایت چه خریدن دارد/غنچه ناب دعابر لب مومن نیکوست/روح ایمان بشر شوق دمیدن دارد/به خداوصل بشو ماه عطاآمده است/درگه پاک ولی وقت رسیدن دارد/یک نشانی ظهور است شب قدرنگر/عشق هم بهرولایت چه تپیدن دارد/
ستّار علیپور یلی گیلانیست
استاد بزرگ ورزشی طوفانیست
از اوّل زندگی که دیدم او را
دستان بلند مهر و پشتیبانیست
در غربت دور ، کشور آمریکا
او قوّت قلب هر نفر ایرانیست
چون چشمه ی جوشان محبّت باشد
در سینه از عشق کشورش بارانیست
مانند نسیم صبح دریا آرام
سختی به حضور ماه او آسانیست
خودساخته است و مرد میدان عمل
در عرصه دلربائیش جانانیست
سرسبزی کوچه باغ گیلان است او
مانند بهار غنچه ی خندانیست
زندانی مهربانی و یکرنگیست
در معرفت و رفاقتش سلطانیست
چون اه
بهار ماه‏ ها، ربیع الاول است؛ چرا که آثار رحمت الهی و ذخایر برکات خداوندی در این ماه پدیدار می‏ شود و انوار جمال الهی بر زمین و زمینیان می‏‌تابد . ولادت رسول اکرم(ص) اشرف و سید موجودات و نزدیک‏ ترین خلق به خدا، در این ماه بوده است.
         
 
 
دوباره آمده فصل ِ،بهار ِ ناب ِ خوش عهدی
 
ربیعُ الاوّل و عالَم، همه به ذکر یا مهدی
 
شور و شعف از عطای حضرت حق بر همه دلها مبارک
 
شکفتن ِلاله های فخر و عزّت در دل ِ صحرا مبارک
 
 
نگام سرور کائنات است امشب
چه شد؟ خاک از خواب بیدار شدبه خود گفت: انگار من زنده ام!دوباره شکفته است گل از گلمببین بوی گل می دهد خنده ام!نوشتند چون حرف ناگفته ایگل لاله را بر لب جویبارچه شد؟ باز انگار آتش گرفتهمه گل به گل دامن سبزه زارچنین گفت در گوش گل، غنچه ای:نسیمی مرا قلقلک می دهدزمین زیر پایم نفس می کشدهوا بوی باد خنک می دهدصدای نفس های نرم نسیمبه بازیگری گفت: اینک منم!که با دست های نوازشگرمگلی بر سر شاخه ها می زنم!از این سوره ی سبز و آیات سرخکتاب زمین پر علامت شدهزمی
       روزگار عجب مشاطه ای است ، هر روز چیز تازه ای در مسیر راهت قرار میدهد ، گاه آنقدر غیر قابل باور که تا مدت ها مات یک حقیقت تلخی و از حال خویش بی خبر چون کلافی سر در گم ، هرجا سراب میبینی ، دیوانه وار در هزار توی آرزو هایت دور خویش می گردی تا باورش کنی تومار عمرت به هم پیچیده شده و روزگار سر آمده است . زمانی از ارتفاع می هراسیدم و روزی وحشت از دریا و لحظه ای از حرم آتش و امروز از گم شدن در خویش می هراسم ، از فراموش شدن و فراموش کردن ، از به یغما رف
طرز تهیه ژله حباب دار زیبا و شیک
ژله حباب دار ژله ای بسیار زیبا و مجلسیه که میشه اونو به شکل های مختلفی درست کرد. در این مطلب با روش تهیه ژله حبابدار آکواریومی ، ژله حبابدار انار و ژله حبابدار گل محمدی آشنا میشین.
ژله حباب دار گل محمدی:
مواد اولیه :
ژله آلوئه ورا 1 بسته
غنچه گل محمدى به تعداد دلخواه
ادامه مطلب
چشمه ها در زمزمه، رودها در شست و شوموج ها در همهمه، جویبارها در جست و جوباد در حال قیام، کوه در حال رکوعآفتاب و ماهتاب، در غروب و در طلوع...چشمه ها در زمزمه، رودها در شست و شوموج ها در همهمه، جویبارها در جست و جوباد در حال قیام، کوه در حال رکوعآفتاب و ماهتاب، در غروب و در طلوعسنگ پیشانی به خاک، ابر سر بر آسمانمثل این گنبد خَم شده، قامت رنگین کمانابر در حال سفر، آسمان غرق سکوتبر سر گلدسته ها، بال مرغان در قنوتکاسه ی شبنم به دست، لاله می گیرد وضوب
آسمان به طرز عجیبی سفید و طلایی بود.اشعه های طلایی خورشید اخرین نفس هاى خودش را میکشیدند که به خانه برگشتیم.
تغییرات از زمان رفتنمان،محسوس بود و به غایت دلبر.
درخت بهِ باغچه،شکوفه های سفید داده بود.میوه ى نارنجی کامکوات و آلوچه های سبزِ کوچک از روی درخت هایشان،به من چشمک میزدند.
غنچه های رنگى و بسته ى باغچه باز شده بودند.
مشغول بلیعدن اینهمه لطافت با چشمانم بودم که گربه کوچکِ حیاط به استقبالم امد و خودش را زیر پایم لوس کرد و میومیو سر داد..
شک
رمضان ماه شریفی که پراز ایمان است/حق پرستی بشر جلوه ای از رحمان است/عاشق آل محمد شده هرشیعه درآن/زمزم حب علی گوهرهر انسان است/ماه زیبای مبارک گل رحمت دارد/عطرپاک رمضان هم نفس قرآن است/درسحر وقت دعا غنچه لبها زیباست/وقت افطارخدا خصلت او احسان است/شب قدررمضان گلشن باغ ملکوت/زعلی بخشش حق بهربشرآسان است/قطره اشکی بچکان فیض فراوان دارد/رمضان شورولایت به همه ایران است/کن دعابهرفرج یوسف حق منتظراست/مهدی فاطمه آن حجت بریزدان است/
کوچک کردن لب روش هایی برای کوچک شدن لب شامل عمل کوچک کردن لب و همینطور روش هایی برای کوچک شدن لب در منزل می باشد که برای افرادی مناسب است که از بزرگی و برجستگی بیش از اندازه لب های خود شاکی هستند. این افراد تمایل دارند با عمل غنچه کردن لب و یا کوچک کردن لب ها بدون عمل به لب هایی متعادل تر و هماهنگ با دیگر اجزای صورت خود دست یابند. این مقاله به ارائه مطالبی در رابطه با عمل کوچک کردن دهان و لب در کنار راه های کوچک کردن لب بدون جراحی می پردازد.

ادا
دختر فکر بکر من، غنچه لب چو واکند
از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند
 
طوطى طبع شوخ من گر که شکر شکن شود
کام زمانه را پر از شکر جانفزا کند
 
بلبل نطق من زیک نغمه عاشقانه‏ اى
گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند
 
خامه مشکساى من گربنگارد این رقم
صفحه روزگار را مملکت ختا کند
ادامه مطلب
غزلیات حافظغزل شماره ۳۶۷فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیمکه حرام است می آن جا که نه یار است ندیمچاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنمروح را صحبت ناجنس عذابیست الیمتا مگر جرعه فشاند لب جانان بر منسال‌ها شد که منم بر در میخانه مقیممگرش خدمت دیرین من از یاد برفتای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیمبعد صد سال اگر بر سر خاکم گذریسر برآرد ز گلم رقص کنان عظم رمیمدلبر از ما به صد امید ستد اول دلظاهرا عهد فرامش نکند خلق کریمغنچه گو تنگ دل از کار فروبسته مباشکز د
بوی گیسوی یار می آید
نخل صبرم به بار می آید
 
چه نشستید؟ مژده ام بدهید
هم قطاران! بهار می آید
 
به تماشای ما بهار شگرف
با دو چشم خمار می آید
 
روشناییّ طلعتش سوی
من شب زنده دار می آید
 
عالم خفته می شود بیدار
بس که داد و هوار می آید
 
بلبلان مست و عربده خوانان
سر این رهگذار می آید!
 
سینه جر داده غنچه و در دست
تیزی تیغ و خار می آید!
 
ماه طلعت برای بار سی ام
بر سر سبزه زار می آید...
 
فکر ننما که سال نو این بار
با گرانیّ پار می آید
 
گرچه رویین تن است این
درطبیعت کن نگاه تاروی او پیدا شود /باولایت چهره ایمان ما زیبا شود/سبزی دشت ودمن شدیک نشان کردگار/درتجلی حقیقت بندگی معناشود/دین وایمان وبصیرت حالت در مومنین/هم توکل هم توسل درجهان برپاشود/این همه رنج ومصائب بهرآگاهی دل/غنچه پاک پرستش دردعاها واشود/یادمهدی درطبیعت سبزی دل آورد/معرفت درجان مومن ازبرمولاشود/هست باگنج بصیرت دل سپردن برولی/لشکری آماده بهر یاری آقاشود/درطبیعت یادمان مهدی وروز ظهور/کل عالم هم فدای یوسف زهراشود/
خوش‌به‌حال چشمه‌ها و دشت‌ها
خوش‌به‌حال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش‌به‌حال غنچه‌های نیمه‌باز
خوش‌به‌حال دختر میخک که می‌خندد به ناز
خوش‌به‌حال جام لبریز از شراب
خوش‌به‌حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌‌پوشی به کام
باده رنگین نمی‌نوشی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌‌باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گ
می‌فرماید:
چو دیده دید و دل از دست رفت و چاره نماند / نه دل ز مهر شکیبد، نه دیده از دیدار
و در جایی دیگه:
بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد / مِن‌بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم
 یا این یکی:
خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی / دهان چون غنچه بگشای و چون گلبن در گلستان آی
و یا:
ور زان که دیگری را بر ما همی‌گزیند / گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد
جدای از لطافت و ظرافت معنا، اگه روی لفظ متمرکز بشین، چه نکتهٔ جالبی به ذهنتون خطور می‌کنه؟
ادامه
گل‌چای یا چای بلومینگ، یک روش‌ هنرمندانه تهیه چای است که مبدا آن به چین برمی‌گردد. گل چای معمولا با نام‌های چای بلومینگ، چای نمایشی، چای هنری و چای دست ساز نیز شناخته می‌شود. صنعت‌گران چینی، برگ‌های تازه و سالم چای سفید و چای سبز را با دقتی فراوان به دور گل‌های خاص پیچیده و نخی پنبه‌ای را محکم، دور آن می بندند. تا به‌صورت یک گوی سبز رنگ درآید. پس از خشک شدن، آن را بسته‌بندی می‌کنند. زمانی که گل چای را داخل قوری آب قرار دهیم، شکوفه به طرز
عضو شورای اسلامی شهر شاهین‌شهر طی پیامی میلاد سراسر نور حضرت مهدی موعود (عج) و روز سربازان گمنام امام زمان (عج) را تبریک گفت.









به گزارش پایگاه خبری صدای جویا
از اصفهان، نرگس السادات موسوی عضو شورای اسلامی شهر شاهین‌شهر طی پیامی
میلاد سراسر نور حضرت مهدی موعود (عج) و روز سربازان گمنام امام زمان (عج)
را تبریک گفت.
در این پیام آمده است؛
بسم‌الله الرحمن ال
《غنچه ای از بوستان》
۱۳۵۰/۱۱/۱۷

دلربایم، سلامی را که بادصبا از جانبم به سویت می آورد بپذیر.
گل سرخی که برایم فرستاده بودی رسید. و بعد از بوییدن در مزار سینه ام آرام به خواب ابدی فرو رفت تا جاودان بماند.
در زمان مرگ خورشید که می رفت تا به تولد روزی دیگر بپیوندد به گلستان آرزو هایم رفتم تا برایت چند گلی فراهم آرم.
نیلوفر های پیچک احساسم تازه به غنچه نشسته بودند.
دست پیش بردم تا یکی از ان ها را به رسم ارمغان برایت چیده و بفرستم. ولی خیلی زود تر از آن
نفسم پشت ماسک پارچه ای تنگ شده و دستم توی دستکش لاتکس عرق کرده. 
پنج تا زن جیغ جیغو روبه روم نشستن و با هم مشاجره می کنن. سعی میکنم نظم جلسه رو دستم بگیرم، اما مثل همیشه نیستم. 
زود ساکت شون می کنم و آخرین خط صورتجلسه رو می بندم و می گم دیگه سوالی ندارم امضا کنید و به سلامت. 
چشمم به کاغذای جلوی رومه اما حواسم به عطر گل شدیدی که از سمت بازار گل همراه با نسیم ملایم آخر اسفند از پنجره به صورتم می خوره پرته.
آقای -ه- از دفتر زنگ می زنه و می گه ارباب رجو
به بهار که میرسیم
فارغ از عمو نوروز و مهمانی و آجیل و مسافرت
و جدا از این رسوم زیبا و زشت آدم ها
انگار رنگ آسمان عوض میشود
انگار زمین در این سیر شتابانش هر سال به یک جای خوش آب و هوا از این جهان میرسد و کمی توقف میکند تا ما فرزندانش از مرکب روزمرگی پیاده شویم و بهتر ببینیم این منظره زیبا را
اما افسوس که خسته راهیم و چرت زدن در بهاران خیلی میچسبد
اصلا جهان را چه میشود در این زمان بر این زمین
حتما یک خبری هست
این را میشود از نگاه غنچه ها و صدای پرند
عطرزیبای فرج رادرمصلی واکند/یادمان مهدوی رامحوردلهاکند/رهبرم الگوی نابی ازتباراهل بیت/دشمنان رابابصیرت حضرتش رسوا کند/غنچه ی لبهای آقا معنویت میدهد/درس خوب بندگی را جلوه یکتاکند/درنمازجمعه ماشور ووحدت رخ دهد/زمزم دلدادگیها این جهان زیباکند/نائب صاحب زمان راهست یک آرامشی/باولایت تاشهادت مملو دنیاکند/دشمنان خارجی با،داخلی را ناامید/گوهرخوب بصیرت راچنین املاکند/وقت هم عهدی رسیده با امام ورهبری/این پیام هرشهیدی منتشرآقاکند/حضرت سیدعلی
تو در کدام جهت پرواز می کنی
که من خطوط هوایی تو را نقطه کور دیده ام؟
آدم بینا نیازمند عصا است
وقتی نابینایی بلد راه او می شود
در این هنگام من متولد می شوم
و تو را می بوسم
عزیزم چقدر قشنگ است
غنچه ی لبانت وقتی که به جمله ی دوستت دارم مزین می شود.
برای کاشتن بذر حتما که نباید کشاورز بود!
می‌توان در هر قالبی که هستی بمانی  
و 
بذر بپاشی...
می‌توانی معلم باشی
و بذر دانش بکاری...
پزشک باشی و سلامتی بنشانی...
مادر باشی و محبت به‌بار بیاوری...
پاکبان باشی و پاکی به ثمرت باشد...
و...
می‌توانی در قالب عاشق
بذر عشق در دل بکاری...
به سان دانش که برای فراگیر شدن به معلم نیاز دارد...
مانند سلامتی که دست به دامنطبیب و طبابت است
و مثل محبت که برای نمودعالیش "مادر" است....
و همانابرای ایجاد و دوام پاکی و بی‌آل
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ فاطمیه اول ۹۸
با ضرب پا افتاد گل، گلزار خونی شددر بی هوا پرتاب شد، دیوار خونی شدخیلی نمی دانم چه پیش آمد ولی ناگاهگل غرقِ خون شد، تیزیِ مسمار خونی شدوقتی دو دستش بسته شد با ریسمان صبرچشم پر آب حیدر کرار خونی شداز بس فشار آمد به بار شیشه ی آن گلروی سپید غنچه اش انگار خونی شدبالقوه محسن یک حسین و یک حسن بودهبالفعل در راه علی، آن یار خونی شدتا سِرّ مُستودع فدا شد فضه راهی شدبال و پر آن مَحرم اسرار خونی شد
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ فاطمیه اول ۹۸
با ضرب پا افتاد گل، گلزار خونی شددر بی هوا پرتاب شد، دیوار خونی شدخیلی نمی دانم چه پیش آمد ولی ناگاهگل غرقِ خون شد، تیزیِ مسمار خونی شدوقتی دو دستش بسته شد با ریسمان صبرچشم پر آب حیدر کرار خونی شداز بس فشار آمد به بار شیشه ی آن گلروی سپید غنچه اش انگار خونی شدبالقوه محسن یک حسین و یک حسن بودهبالفعل در راه علی، آن یار خونی شدتا سِرّ مُستودع فدا شد فضه راهی شدبال و پر آن مَحرم اسرار خونی شد
بروکلی از سبزیهایی است که بهترین فصل آن پاییز و زمستان است و منبع خوب ویتامین c و فیبر است. ساقه بروکلی باید سفت بوده و سر آن بنفش یا سبز تیره باشد. غنچه های آن بایدبه صورت بسته باشد و گلهای آن زرد نشده باشد.
بروکلی را می توانید ۳ روز یا بیشتر در یخچال نگهداری کنید. قبل استفاده از بوکلی را خوب با آب بشویید و برگها و ساقه های سفت آن را جدا کنید و ساقه های نازک و گلهای کوچک آن را خرد کرده و استفاده کنید.
ادامه مطلب
روزی روزگاری، دختری مهربان در کنار باغ زیبا و پرگل زندگی می کرد، که به ملکه گل ها شهرت داشت. چند سالی بود که وی هر صبح به گل ها سر میزد ، آنها را نوازش می کرد و بعد به آبیاری آنها مشغول میشد.مدتی بعد، به بیماری سختی مبتلا شد و نتوانست به باغ برود. دلش برای گل ها تنگ شده بود و هرروز از غم دوری گل ها گریه می کرد. گل ها هم خیلی دلشان برای ملکه گل ها تنگ شده بود، دیگر کسی نبود آنها را نوازش کند یا برای شان اواز بخواند.روزی از همان روزها، کبوتر سفیدی کنا
برای کاشتن بذر حتما که نباید کشاورز بود!
می‌توان در هر قالبی که هستی بمانی  
و 
بذر بپاشی...
می‌توانی معلم باشی و بذر دانش بپاشی...
پزشک باشی و سلامتی بنشانی...
مادر باشی و محبت به‌بار بیاوری...
پاکبان باشی و پاکی ثمرت باشد...
و...
می‌توانی در قالب عاشق
بذری از عشق در دلی بکاری...
حالیا 
به سان دانش که برای فراگیرشدن  به نیاز به بودن معلمی دارد
مانند سلامتی که دست به دامن طبیب و طبابت است
و مثل محبت که نمود عالیش "مادر" و "مادرانگی" است....
و همانا برای
تقسیم بندی انواع عسل 
 
 
 
2. بر اساس نام منطقه استقرار کندوهاست. مانند عسل زنجان، عسل قوچان، عسل دلفان، عسل گلپایگان، عسل سبلان، عسل اردبیل، عسل فیروزکوه، عسل خوانسار، عسل نجف آباد (اصفهان)، عسل گرمابدر، عسل پلور (دماوند)، عسل تهران، عسل وحشی جنوب، عسل خشک (خشکو)، عسل سهند، عسل رابر، عسل فارس و عسل منطقه زیوه تیل در شمال غربی شهرستان شبستر.
 برای هریک از این مناطق تقسیم‌بندی دیگری نیز اضافه می‌کنند. مثلاً می‌گویند «عسل بهاره تهران» و «عس
دل شده مهمان عشق ، معجزه آغاز شد 
در شب پایان درد ، سوز دلم ساز شد 
از لب یارم رسید ، باز نویدی  
دگر 
کلبه ی احزان دل ، خانه ی دلباز 
شد 
از شب تارم گذشت ، ماه جهانتاب 
من 
نور به من هدیه داد ، مه رخ طناز 
شد 
بوی شقایق رسید ، باد صبا از 
کجا ؟!
از تن دلدار بود ، غنچه ی دل باز 
شد .
فصل خزانم تمام ، فصل جدایی 
ز غم ،
همدم شبهای من ، اله ای ناز
شد 
تا به فلک پر کشید ، عرصه ی سیمرغ دید،
بال خیالم کبود ، او پر پرواز  
شد 
میکده ها بسته بود ، ساغر من پر
عطش
صبح که شد، بهار به خانه‌مان آمده بود
 
میهمان تصویری شماره ۱۴ هستن ایشون :)
چند روز پیش که برف باریده بود، (اولین برف بهاریِ!سال جدید را می‌گویم) برای اولین بار غنچه داد و حالا گل کرده.
 
+ از مزایای خانه نشینی و قرنطینه، بارش نبوغ و هنر و این صحبت‌ها می‌باشد:
 
نان روغنیِ شیرینِ محلی هستن که برای اولین بار با مادرجان پختیم.
سلام به همه عزیزان 
برای سهولت سفارش انواع گل فومی بزرگ یا گل فومی غول پیکر 
با قیمت مناسب هر شاخه ۸۵ تومان 
غنچه ۲۰ تومن 
 
برای سفارش گل فومی بزرگ میتوانید با شماره 
۰۹۰۵۲۱۷۱۳۰۰ 
تماس بگیرید 
یا که در کانال تلگرامی و پیج انیستاگرامی و واتساپ به ما با همین شماره پیام دهید 
پیج اینستاگرام ما 
به آدرس پیج انیستاگرامی @golekaghazi1
و کانال تلگرامی ما به آدرس @goleka
 ناله ی گربه ها روشنیدین چطوریه ؟ اینطوریه که اولش یه صدا در میارن بعد که نگاهشون میکنی هیچ گونه بازخوردی ندارن بعد بیشتر توجه میکنی دیگه شروع میکنن هی ناله ناله بعد یه جیغم میزنن از یک نواختی در بیان بعد باز ناله ناله در اخرم که میبینن هیچ بخاری ازت بلند نمیشه جوری به زمینو زمان میزنن خودشو وحشی بازی در میارن که میگی باششششه خیل خب اصلا هرچی تو بگی ://  پشت رلم تو بشین :// فقط غنچه مبارکتو ببند ://
بعضی آدم هام همینطوری ان تا میتونید ازشون دوری
گلنار فارسی را بهتر بشناسیم
در ادامه معرفی گیاهان دارویی و تاثیر آنها به نام یکی دیگر از این گیاهان خواهیم برخواهیم خورد.گلنار فارسی به عنوان یکی از گیاهان دارویی که در درمان و رفع بیماری های بسیاری موثر است.پس ادامه این مطلب را از دست ندهید. نام دیگر گلنار فارسی گل انار است با این تفاوت که این درخت نر است و میوه نمی دهد.
ویژگی های درخت انار
یک گیاه نیمه گرمسیری، با شاخه های تیغ دار،برگ های سبز نیزه ای و براق ، میوه کروی شکل،با گل هایی به رنگ ق
 
 گاهی فکر میکنم چه نیازی به اینگونه زیستن. نمیدانم، حتی در آن حد و اندازه‌ها خودم را نمی‌بینم که بگویم کاش جای جوانان پرپرشده امروز بودم؛ بالاخره آنها به درجه‌ای از شجاعت و لیاقت و داشتن آرزوها حتما رسیده بودند که هوای عزیمت کرده بودند. من چی؟! من که پایم به زمین بسته شده است، من که مانده‌ام بیشتر برای آنکه درمانده‌ام، من که در خانه خودم هم احساس غربت میکنم، در آینه نیز غریبم، من که آرزوهایم را از یاد برده‌ام، من که از خودم و اینگونه زی
 
اول از همه این اهنگ پیشنهاد میشه:))
مدت ها دنبال بهانه ای برای نوشتن میگشتم ...
بهانه ای که باعث شود تک تک کلمات درون قلبم همانند پروانه ای بر روی قلمم بنشینند
اما گویا این روزها متهم به حبس ابد شده بودند....
این بار میخواهم از یار قدیمی ام بنویسیم....
نوایش از کودکی در گوشم بود اولین بار به جای نامم اسمش و سخنش را در وجودم جاری ساختند
هیچ وقت یادم نمی رود که در کوچه ها بازی میکردم  و بازهم همان ندا ..نمی دانستم خواننده اش کیست و در وصف اش همین را می
منتظران وقت سحرپاشویم
عقل تهی جان شده شیداشویم
گشته جهان خرّ‌‌م ازین انتظار
روح وروان چون گلِ رعناشویم
روبه خدادست به درگاه او
ناله کنان اشک، هویداشویم
شبنمِ چشمانِ شماعاشقان
جمع شودهمرهِ دریاشویم
خواهشِ چشمانِ شمامستجاب
دیدنِ آدینه صف آراشویم
منتظران وقت طلوعین فجر
منتظرِیوسفِ زهرا(س)شویم
وعده ی مولودشودچون به پا
آتش واسپندوسمیرا شویم
گردِ رهش سرمه ی چشمان خود
کوکب وناهیدوثریا شویم
بارگهش را گلِ نیلوفری
مریم و رُز،غنچه ی میناشویم
(
برای کاشتن بذر حتما که نباید کشاورز بود!
می‌توان در هر قالبی که هستی بمانی  
و 
بذر بپاشی...
می‌توانی معلم باشی و بذر دانش بپاشی...
پزشک باشی و سلامتی بنشانی...
مادر باشی و محبت به‌بار بیاوری...
پاکبان باشی و پاکی ثمرت باشد...
و...
می‌توانی در قالب عاشق
بذری از عشق در دلی بکاری...
حالیا 
به سان دانش که برای فراگیرشدن نیاز به بودن معلمی دارد
مانند سلامتی که دست به دامن طبیب و طبابت است
و مثل محبت که نمود عالیش "مادر" و "مادرانگی" است....
و همانا برای ایج
ساغر ارغوان گردش می سبو سبو ز ابر بهار بر چمن باده کشان قدح قدح نرگس و سرو و نسترن
دشت و دمن معنبر از بارش ابر آذری باد هوا معطر از لاله و بید و یاسمن
نخوت دی شکسته شد غنچه ی گل شکفته شد بلبل سرخوش از سمن بر سر شاخه نغمه زن
طرف بنفشه زار شد مست و خمار یار من نوش لبش سبوی می زلف کجش شکن شکن
حلقه ی طره تا گشود خرمن گیسوان نمود از خم شانه پشته شد تا به کمر رسن رسن
مطرب خوش نوای ما پرده ی خوش بنا نما شور دگر بپا نما جامه دران بزن بزن
گر نشکفته ام چو گل
امروز واقعا اتفاق خاصی نیوفتاد ،نزدیک نه و نیم صبح خوابم برد و نزدیک دو ظهر چش وا کردم که قل بخورم دیدم دوتا چش سبز زل زده بم،بعله،گربه بود رفته بود گوشه ی تخت ک یه باریکی بین دیوار و تخته قایم شده بور چنان جیغی زدم ک همه سکته کردن بعدم بی هیچ مقدمه ای دراز کشیدم سریع خوابم رفت و بیشتر نگران مسابقه ی عزیزترین بود ک خداروشکر اول شد،و تاندون پشت پاش انگاری مشکل پیدا کرده ک فردا باید بره دکتر،بعد افطارم طبق هرشب پتوس و سینگونیوم و غبارپاشی کردم و
ساقیا! باز خماریم به جامی بنواز / خاطر خسته ما را به سلامی بنواز
گر میسر نشود بگذری از کوچه ما / گاه گاهی دل ما را به پیامی بنواز
* * * *  پیامک مخصوص سلام کردن * * *
 
سلامت میکنم ای غنچه ی راز / تو بودی از برای عشقم آغاز
تویی تنها دلیل زنده بودن / ندارم طاقتت با چشم در ناز
 
 
* * * *  پیامک مخصوص سلام کردن * * *
 
 
سلام من به غنچه ای که صبحدم به خنده باز می شود
 
* * * *  پیامک مخصوص سلام کردن * * *
 
سلام  بهونه قشنگ من برای زندگی آره بازم منم همون بهونه همیشگیفد
 
قصه من و مرمر خانوم#شعر از #یزدان_مشایخی ✏(قلم #کودکانه)۳۱ تیرماه ۱۳۹۸
 
عید شده بود دوباره روزهای تعطیلی بودموقع دید و بازدید، جمع های فامیلی بود
عید دیدنی میخواستم مادر جونو ببینمبعد روبوسی عید، کنارشون بشینم
دَوون دَوون میرفتم از گذر کوچه هاتا که یه چیزی دیدم لا به لای غنچه ها !
کمی جلو که رفتم یهو یه چیزی دیدملا به لای غنچه ها گربه‌ی ریزی دیدم
با چشمای بسته و هیکل ریزه میزشبا پنجه های گرد و موهای ریزه ریزش
افتاده بود رو چمن، فرشته‌ی ناز

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فتوشاپ کار