نتایج جستجو برای عبارت :

تجربیات مادرانه پدرانه ۲

متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. #کلیپ مستند مادرانه  شهید مهدی …
نوشته مستند مادرانه شهید محمد مهدی لطفی نیاسر اولین بار در شهید محمد مهدی لطفی نیاسر. پدیدار شد.
بیشتر از همیشه بی دلیل به پدر و مادر بودن فکر می‌کنم.
اهل نصیحت کردن و این حرفا نیستم اما بیایین «بچه های بهتری» براشون باشیم...
چند وقته دارم به سخت گیری های پدرانه و دلسوزی های بعضی اوقات اذیت کننده مادرانه فکر می‌کنم!
شاید رویای خیلی هامون بوده باشه که در مورد بچه هایی که خواهیم داشت قراره چجور پدر و مادری باشیم.اینجانب که همیشه تو رویام خواستم پدری باشم که با بچه‌هام راحت باشم و اونا بتونن مثل یک کوه بهم تکیه کنن و رفیقایی برام باشن که هی
بصیرت:شاید تاکنون کودکان یتیم و بی سرپرست و یا بدسرپرستی را دیده باشید که به دور از آغوش پر مهر مادر و نوازشهای ارزشمند پدر محتاج محبت از هر انسان نجیب و شرافتمندی هستند. کودکانی که بعضا در حسرت یک اخم و دعوای پدر و مادر نیز مانده اند اما دریغ از دعوای مادرانه و اخمی پدرانه که برای این کودکان بسیار شیرین و دوست داشتنی جلوه می کند!البته این کودکان و نوجوانان نمی خواهند مردم به آنها از روی ترحم محبت کنند همین که به آنها همانند یک انسان عادی نگاه
هر که بداخلاق شود
خانواده اش از او منزجر میشوند*
و مرگش شادی آفرین است.**

--- امام صادق علیه السلام ---
شرح غررالحکم. جلد5. *ص328 و **ص272


+
پنج ماهی بود سر این موضوع با خودم درگیر بودم که از یه جایی به بعد دیگه هر چقدر هم طرف برات عزیز و مهم باشه جواب "خدا منو مرگ بده"ش رو "خدا نکنه" نمیدی و میگی "الهی آمین". تا امروز ظهر که پیامک این حدیث اومد و تلنگرش اینقدر بود که بعد از دو سال و یازده ماه دوباره یادداشت +پدرانه هایی برای من رو از سر بگیرم.
به نام خدای مادرِ همه‌ 
فرمود دعای مادر از موانع استجابت عبور می‌کند. 
یا زهرا... چه می‌شود مادرانه دعا کنی؟!
مگر خود شما یادمان نداده بودید "الجار ثم الدار"؟! 
همه‌ی اهل عالم را دعا می‌کنم، اول از همه آخرین پسر شما را... 
همه‌ی عالم را دعا کنید، اما قسم به خاک چادرتان، آخر سر هم ما را...
مادرانه دعایمان کنید... آنچنان که "الهی و ربی" دعا تمام نشده، اجابت شود.
پی‌نوشت:
۱-" انی کنتُ من الظالمین". افسوس.
۲- "انی ظلمت‌ُ نفسی" 
٣- "دود این شهر مرا از نفس
به نام خدای مادرِ همه‌ 
فرمود دعای مادر از موانع استجابت عبور می‌کند. 
یا زهرا... چه می‌شود مادرانه دعا کنی؟!
مگر خود شما یادمان نداده بودید "الجار ثم الدار"؟! 
همه‌ی اهل عالم را می‌کنم، اول از همه آخرین پسر شما را... 
همه‌ی عالم را کنید، اما قسم به خاک چادرتان، آخر سر هم ما را...
مادرانه دعایمان کنید... آنچنان که "الهی و ربی" دعا تمام نشده، اجابت می‌شود.
پی‌نوشت:
۱-" انی کنتُ من الظالمین". افسوس.
۲- "انی ظلمت‌ُ نفسی" 
٣- "دود این شهر مرا از نفس اندا
بصیرت:شاید تاکنون کودکان یتیم و بی سرپرست و یا بدسرپرستی را دیده باشید که به دور از آغوش پر مهر مادر و نوازشهای ارزشمند پدر محتاج محبت از هر انسان نجیب و شرافتمندی هستند. کودکانی که بعضا در حسرت یک اخم و دعوای پدر و مادر نیز مانده اند اما دریغ از دعوای مادرانه و اخمی پدرانه که برای این کودکان بسیار شیرین و دوست داشتنی جلوه می کند!البته این کودکان و نوجوانان نمی خواهند مردم به آنها از روی ترحم محبت کنند همین که به آنها همانند یک انسان عادی نگاه
شاید تاکنون کودکان یتیم و بی سرپرست و یا بدسرپرستی را دیده باشید که به دور از آغوش پر مهر مادر و نوازشهای ارزشمند پدر محتاج محبت از هر انسان نجیب و شرافتمندی هستند. کودکانی که بعضا در حسرت یک اخم و دعوای پدر و مادر نیز مانده اند اما دریغ از دعوای مادرانه و اخمی پدرانه که برای این کودکان بسیار شیرین و دوست داشتنی جلوه می کندالبته این کودکان و نوجوانان نمی خواهند مردم به آنها از روی ترحم محبت کنند همین که به آنها همانند یک انسان عادی نگاه و به آ
شاید تاکنون کودکان یتیم و بی سرپرست و یا بدسرپرستی را دیده باشید که به دور از آغوش پر مهر مادر و نوازشهای ارزشمند پدر محتاج محبت از هر انسان نجیب و شرافتمندی هستند. کودکانی که بعضا در حسرت یک اخم و دعوای پدر و مادر نیز مانده اند اما دریغ از دعوای مادرانه و اخمی پدرانه که برای این کودکان بسیار شیرین و دوست داشتنی جلوه می کند!البته این کودکان و نوجوانان نمی خواهند مردم به آنها از روی ترحم محبت کنند همین که به آنها همانند یک انسان عادی نگاه و به آ
غسان کنفانی خیلی پدرانه نصیحت می‌کنه، میگه:به کسی که برایت نمی‌نویسد، مزاحمِ روزهایت نمی‌شود، درباره‌ات نمی‌‌خواند، مهم ترین تاریخ‌ های تو را حفظ نمی‌کند و زندگی‌ ات را پُر از کارهای شگفت‌ انگیز نمی‌کند، وابسته نشو...
 
شاید تاکنون کودکان یتیم و بی سرپرست و یا بدسرپرستی را دیده باشید که به دور از آغوش پر مهر مادر و نوازشهای ارزشمند پدر محتاج محبت از هر انسان نجیب و شرافتمندی هستند. کودکانی که بعضا در حسرت یک اخم و دعوای پدر و مادر نیز مانده اند اما دریغ از دعوای مادرانه و اخمی پدرانه که برای این کودکان بسیار شیرین و دوست داشتنی جلوه می کند!البته این کودکان و نوجوانان نمی خواهند مردم به آنها از روی ترحم محبت کنند همین که به آنها همانند یک انسان عادی نگاه و به
حس میکنم امسال مادرانه‌تر در آغوشتم :) 
و خب این یه دنیاست . . . 
 
الحمدلله که مادرمی.
 
بزودی به شکرانه این حس، یه نماهنگ میسازم برای شما، حضرت مادر جان
به مدد امیرالمومنین . . . 
این حس اینقدر زیباست
که اگر خیلی چیزها رو ازم بگیری و همین یه دونه رو بدی، احتمالا بیارزه :)
شاید تاکنون کودکان یتیم و بی سرپرست و یا بدسرپرستی را دیده باشید که به دور از آغوش پر مهر مادر و نوازشهای ارزشمند پدر محتاج محبت از هر انسان نجیب و شرافتمندی هستند. کودکانی که بعضا در حسرت یک اخم و دعوای پدر و مادر نیز مانده اند اما دریغ از دعوای مادرانه و اخمی پدرانه که برای این کودکان بسیار شیرین و دوست داشتنی جلوه می کند!البته این کودکان و نوجوانان نمی خواهند مردم به آنها از روی ترحم محبت کنند همین که به آنها همانند یک انسان عادی نگاه و به آ
و گاهی هم البته با خودم میگویم خوش به حال شما که پدرانتان مکلایند... بعضا جوری مردم نگاه میکنند گویا ارث پدری‌شان خورده شده است و پدرکشتگی دارند.. بماند که از بعضی جهات به خاطر همین شرایط و نگاهها و تصورات و حاکمیت... و البته حفظ شان لباس و الزامات این زندگی از بعضی امکانات و همراهی‌های پدرانه هم محروم بوده‌ایم.. به هر حال این هم یک نوعی است...
متخصصین کانون مشاوران ایران بر این اعتقاد هستند که ازدواج میتواند شما را خوشبخت تر کند.
اما این خوشبختی در نگاه اول و به صورت اتفاقی رخ نمی دهد.
لحظه به لحظه رابطه نیاز به رسیدی و آموزش دارد.
به طور کلی زوجین در بسیاری از موارد راه حل مناسب برای مقابله با چالش ها و مشکلات ندارند.
کی باید به مشاور ازدواج مراجعه کنید؟وقتی صادقانه یکی از طرفین صحبت نمی کندهنگامی که صحبت می کنید، اما همیشه منفی بوده و منجر به بحث می شود.هنگامی که نامزد یا دوست دخت
بسان رویایی شگرف در آغوش میگیرمت میچرخم و از این توهم محض دیوانه وارمیخندم ...
کلمات دچار دلهره میشوند و من دستپاچه میشوم که چطور این بزم را توصیف کنم ...
مادرانه ای دستچین خیال....
من و رویای کودکی که در قلبم جوانه زده و نمیدانم به آغوش میرسد یا نه!


آدنا
متخصصین کانون مشاوران ایران بر این اعتقاد هستند که ازدواج میتواند شما را خوشبخت تر کند.
اما این خوشبختی در نگاه اول و به صورت اتفاقی رخ نمی دهد.
لحظه به لحظه رابطه نیاز به رسیدی و آموزش دارد.
به طور کلی زوجین در بسیاری از موارد راه حل مناسب برای مقابله با چالش ها و مشکلات ندارند.
کی باید به مشاور ازدواج مراجعه کنید؟وقتی صادقانه یکی از طرفین صحبت نمی کندهنگامی که صحبت می کنید، اما همیشه منفی بوده و منجر به بحث می شود.هنگامی که نامزد یا دوست دخت
مادرها گاهی موجودات بی رحمی هستند!
وقتی بین جنسیت فرزاندانشان تبعیض قائل میشوند
تویی که دختری سرما میخوری و هیچ کدام ککش نمیگزد
اما او که پسر است در اثر یک عطسه شک سرماخوردگی به او کرده و انواع دمنوش گیاهی برایش دم میدهند و سوپ به خوردش میدهند و میگویند استراحت کن...
#مادرانه
تمشک اول: دکتر  س.م منو با لحن پدرانه ای نصیحت کرد. از اون نصیحتا که یه لحظه هم رهات نمیکنن.
تمشک دوم: با ساحل رفتیم خرید و لباسای خوشگلی با قیمت مناسب خرید و کلی خوشحال شد. منم ذوق کردم:)
تمشک سوم: بالاخره بدون سایت ایران داک و ارورهای مسخرش، تونستم قدم اول برای نوشتن پایان نامم رو بردارم.
+اگر جریان تمشک ها رو نمیدونین به پست شماره ۵۴ سر بزنین! زندگیتون هر روز تمشکی تر:)
نام کتاب : تیدانویسنده : شهلا پناهی لادانیانتشارات : شهید کاظمیتوضیحات : تیدا حکایت مادرانه ای است از زندگی نور چشمش شهید حیدر جلیلوند ، که به زبانه مادرانه نوشته شده است این شهید علاقه ی زیادی به مادرش داشته و در خانه به نام حمید صدا زده می شده . حیدر جلیلوند دو دختر کوچک به نام های ثنا و حنانه داشته است و در شهر تهران زندگی می کرده این کتاب دارای ۱۶۲ صفحه به همراه تعدادی عکس است و مناسب گروه سنی ( د و ه ) یا همان کلاس هفتم تا دوازدهم می باشدقطعه
من وکیلم! همانی که گاه شرخرم میخوانی! گاه کار چاق کن ! و هر دم به حرام و حلال پولم شک میکنی ! پوست من کنده شده تا واحدهای دانشگاه را پاس کنم ! توی این خارج لعنتی برای تامین مخارجم و هزینه دانشگاه صبح تا شب کار کردم و سیگار کشیدم و حرص خوردم ! چون من فرزند یک استاد دانشگاه بودم و پدرم را زود ما را تنها گذاشت !
من اقازاده نبودم و پدرم همیشه به ما یاد داده بود که پول خلال بخورید چون هیچ وقت درمانده نمیشوید ! کار کردم ..... هر کاری که میشد یک دانشجو انجام ده
تو حال و هوای اینروزای خودم بودم یهو چشمم خورد به  تاریخ گوشه  صفحه راست موبایل ، امروز یازدهمِ ...
امروز تولدشه ،تولد فرشته آسمونی من ،امروز میدونم  قلب مادرانه اش  دلتنگ اون چشمهای آبی میشه.  نمیدونم چکاری کنم که  دلتنگی امروز  اذیتش نکنه؟! 
+یادداشت شماره ۴۵
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
پدرانه - سهراب سپهری
بسم الله الرحمن الرحیم
کفش های ماه را به پا کرده ام دوباره عازم توام...
فقط به قصد تو می آیم فقط تو....
فرار میکنم از همه چیز از همه کس به سوی تو...
تویی که فقط امام نبودی همه چیز بودی همه کس بودی
آغوش پدرانه ات مستدام
در خوشبختی من همین بس که آقایی چون تو دارم...
میدانم هرچقدر اظهار دوست داشتن کنم کم است میدانم هرچقدر جان فداکنم کم است
اما تو سلطانی و من هلاک نگاه پدرانه ات...
بابی انت و امی و نفسی ...
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصو
یه تب اون بالا باز میکنم و توش اسم اساتید نازنینم رو مینویسم. اساتیدی مثل دکتر سهیل تیموری که بالا سر هر مریض با مهربونی و متانت و احترام با مریض‌ها صحبت می‌کنه و به حرفهاشون -حتا اگه نامربوط باشه!- گوش می‌ده؛ برای هر مریض حداقل ۱۵- ۲۰ دقیقه وقت میذاره و نه تنها با مریضا، با دانشجوهاش هم با مهربانی و پدرانه و برادرانه رفتار می‌کنه، بهشون علم "یاد" می‌ده و روش علم‌آموزی رو توضیح می‌ده.
خدا این دنیا رو از امثال دکتر تیموری عزیز پر کنه.
مطالعات علمی روی رفتار انسان حقایق جالبی را در این باره آشکار کرده است. محققان بر این باورند که موارد متعددی وجود دارند که با رعایت آنها میتوانید جذاب تر در جامعه ظاهر شوند.
یکی از این موارد داشتن حیوانات خانگی است. پژوهشگران دریافته اند زنان حس اعتماد بیشتری به مردانی که حیوانات خانگی دارند میتوانند داشته باشند.داشتن حیوان خانگی می تواند نشانه ای باشد مبنی بر اینکه یک مرد قدرت حمایت کنندگی داشته و می تواند در دراز مدت متعهد باشد. همچنین دا
مردم میشن کابوس برای حکومتی که به جای زاویه پدرانه ، زاویه ی جنگجویانه به خودش می گیره و دسته ی خوب ها و بدها درست می کنه. 
واقعا دانایان باخردی که در طول تاریخ بودن کجان امروز ؟ هرجا هستن تصمیم گیرنده نیستن.
اینو فقط به خاطر اینترنت نمیگم. کلا همینه
اتفاقا قطع شدن اینترنت ما رو خیلی به فکر فرو برد!
 
+ ولی خب کلا دیگه چه فرقی داره 
 
+ میخوام برم خونه ، خیلی سردمه و اعصابمم خورده
 
+ واقعا گوگل چه نقش اساسی در زندگی ما داشت . امیدوارم دوباره ببینم
امیرعباس از معلم پارسالش اصلا رضایت نداشت و بابت این مساله با توجه به اتفاقات رخ داده شده ی پارسال بهش حق میدم. وقتی خانم دکتر میر سیدی گزارش های کرونایی اش شروع میشه امیرعباس پشت به تلویزیون میشینه و میگه یاد معلم پارسالم میفتم. راست میگه خیلی شبیهشه
مامان بزرگترین آرزوت چیه؟؟
_تو آدم بشی و دست از کوه رفتن برداری!( همیشه  اینجوری محبتشو نشونم میده ، شماجدی نگیرید)
_جدی چی؟:)
_ داداشت سرو سامون بگیره!
_آرزوی بعدیت چیه؟؟
_ قلقلی( داداش کوچیکه) رشته خوب قبول بشه واسه دانشگاه
_ اون وقت بعدیت چیه؟؟
_ پول جمع کنم برم پلکمو و پیشونیمو بوتاکس کنم!!
 
مفهوم محبت و عشق مادرانه عوض شده یا من ازتوجوب پیداکرده؟؟
ادامه مطلب
امروز ولادت حضرت علی اکبر بود و روز جوان و ظهر بعد از رفتن مادرم مامانم با هدیه اش غافل گیرم کرد و برام یک دست لباس و شلوار ست خرید :) 
+روز جوان رو به همه اونهایی که جوونن و دلشونم جوونه/جوونن دلشون پیره یا پیرن دلشون جوونه تبریک میگم ^_^
 
 
پدر دندان پزشک بابا چند ماه قبل بر اثر آلزایمر فوت شد. پدر با وجود بیماری همیشه جلو انسانهای خندان،خندان است. من سوم شخصی بودم به تماشا یک عشق ناب نگاه حسرت و ستایش پزشکنگاه پدرانه پدریکهو دکتر خواهش کرد و دوربین دست گرفتم و از دکتر و بابا عکس گرفتم خدا خدا خدا
 
 
 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

















#کلیپ
مستند مادرانه  شهید مهدی لطفی نیاسر  ...
این مستند توسط گروه تلوزیونی شاهد تولید شده و در تاسوعای پارسال از شبکه ۵
گیسو از دوستان مهد بهار است‌. از دسته ی دخترهای لوس و نازنازی‌. بهار را که از مهد تحویل گرفتم شاکی بود که گیسو با او قهر کرده. می گفت یه روز باهام دوسته و یه روز باهام دوست نیست. از بهار پرسیدم به نظرت چرا گیسو اینجوری میکنه؟ گفت: حالش خوب نیست
+ اعتراف میکنم تو سن بهار بودم حتی نمیتونستم گیسو رو تلفظ کنم
بسم الله
 
دیروز اولین جلسه کاری بود که بعد از زایمانم شرکت می‌کردم.
برای هماهنگ کردن این‌که همسر کی برسد و پسرها را بگیرد و من راهی شوم برنامه‌ریزی کرده بودیم.
بماند که یحیا بر خلاف هر روز نخوابید و من نتوانستم نمازم را به وقت بخوانم و لباس بپوشم.
و تمام طول مسیر تا میدان ولیعصر به ساعتم نگاه می‌کردم که نکند دیر شود. خب دیگر، سر وقت نخواهم رسید و ... . و بعد هم مسیر پیاده‌روی تا محل جلسه را تقریبا دویدم.
سه نفر بودیم. غیر از من دوست دیگرمان هم
ظرف آجیل را جلوی بچه ها گذاشتم که مشغول تماشای تلویزیون بودند‌. بهار و امیر هر دو بادام هندی دوست دارند و سر بادام هندی ها دعوایشان شد‌. آجیلها را در دو ظرف تقسیم کردم و به هر کدامشان ظرفی دادم. بهار صدایم کرد و یک دانه بادام هندی به من داد و گفت: بخور مامان! عاشقت میشه
+ منظورش عاشقش میشی بوده قطعا
هو العاشق
 
فکر می کنم این روزها شاید مهم ترین ارزش آدم ها به "ماندن" باشد. البته نه ماندن به معنای روزمره اش ... بلکه ماندن به معنای ماندگاری ... این روزهایی که آدم ها صبح که از خواب بیدار می شوند تا شب که دوباره می خوابند، قلبشان برای چندین نفر تندتر می زند، ماندن خیلی قشنگ است ... و خیلی با ارزش! 
این روزها، در دنیایی که ما گم شده ایم در انبوه دوستت دارم ها روزمرگی زده، دوستت دارم های دروغین، دوستت دارم های سودجویانه، یک دوستت دارم واقعی خیلی می چ
سلام.
امروز من اول صبح زدم بیرون واسه کاری. مامان هم بیدار شد اومد باهام. دیشب سردرد بود امروزم همینطور.... 
نمیدونم چی شد جنون بهش دست داد از صبح ساعتای10 دیوانه شد... قاطی کرده. هرچی ساکت شدم بهتر نشد الانم بدتر شده... 
خیلی دلم گرفته هست. کیو  دارم الان باهتش حرف بزنم؟
این از خانواده ی نصفه نیمه .   
از شانس خوبم همسر و بچه و خواهر هم ندارم که بخوام این غم ها رو با اونها قسمت کنم. یا شادی اون ها را قسمت کنم تا غم های خودم یادم بره.... 
خدا رو شکر. باز ا
آخر دعاش گفت خدایا ی آرامش قلبی به این جمع بده که چیزی که در درونشونه رو پیدا کنن...
بهترین دعایی بود که ی نفر میتونست در حقم بکنه...خدایا میشه ی روز بیام و بگم آرامشی پیدا کردم که هیچ چیز و هیچ کس مطلقا نمیتونه خرابش کنه؟
++خیلی دوست دارم سبک سخنرانیش رو...حرفاش ملموسه برام...
++میخواستم ی کتاب مربوط به وقایع کربلا واسه ی فندق بگیرم...چند جا رفتمو واسه گروه سنی اون چیزی پیدا نکردم...از آخر عجله ای کتاب به اسم پند های پدرانه خریدم که نهج البلاغه برای ک
الان که این مطلب رو می نویسم مچ دست چپم به خاطر زیاد بغل گرفتنِ زینب با دست چپ درد می کنه و مجبور شدم با لپ تاب بنویسم. چه کنم که اعتیاد به نوشتن، اعتیادی بسیار جدی است!
من و دخترخاله ی جون جونیم عارفه، که ۵۰ روز ازم بزرگتره، ده دوازده سالمون که بود، شب تا صبح بیدار می موندیم و درد و دل می کردیم. پای ثابت حرفامون هم این بود: بیا وقتی بزرگ شدیم این کار رو با بچه مون نکنیم.
هرچند مادرم و پدرم بعضی از خطاهای تربیتی رو در تربیت ما بچه‌هاشون، مرتکب شدن
بهار جدیدا وارد بازی جالبی شده و نقشهای خانه امان را تغییر داده است. خودش مادر است. پدر خانواده پسرش است. من را به چشم خواهر نداشته اش میبیند و اما .. و اما برادرش گربه ی خانگی امان است‌. بسیار ملوس و دوست داشتنی.
دقت کردین چه خانواده ی باکلاسی هستیم
+ جدای از شوخی این نوع رفتار یه بحث کاملا کارشناسانه است. اگر از دوستان کسی تحلیل مناسبی دارد خوشحال میشوم بشنوم.
خدایا....
پس پسر ۸ ساله ام کو که از مدرسه برگرده و کوله رو هنوز زمین نذاشته ور ور ور برای من خاطرات مدرسه و دعوای بچه ها و جر زنی هم کلاسیاش و حرفای خانوم معلم رو بگه...
که دفتر مشقش رو ببینم و دلم ضعف بره ازون همه تمیز نوشتن...
که ببینم پای تلویزیون نشسته و کارتون میبینه و غش غش میخنده و من بی صدا یه ظرف میوه ی پوست کنده بذارم کنارش و موهاشو ببوسم....
که سر شب تا غذا جا میفته من تو اشپزخونه بچرخم و اونم تو دست و بالم باشه و هی با هم حرف بزنیم و من هی نصیح
تا وقتی بودی، یتیمان کوفه درد یتیمی را حس نمی‌کردند. آخر با وجود سایه‌ی پُر مِهر تو، یتیمی معنایی نداشت.
یا علی! ای ابوالایتام! به خانه‌ی دلِ ما یتیمانِ آخرالزمان هم سَری بزن و دستی به سَرمان بِکِش که سخت تشنه‌ی محبت پدرانه‌ی توییم.و برایمان دعا کن که قرن هاست از پدر دوریم و هنوز فرزندانی صالح، و لایقِ دیدار او نشده ایم.
ولادت امام علی علیه السلام و روز پدر را به محضر امام زمان تبریک میگوییم.
روزت مبارک مهربانترین پدر
بعد از یک پیاده‌روی کوتاه بارانی، آمده‌ام به کتابخانه. کنار پنجره نشسته‌ام و دفتر و قلم و یک عاشقانه آرام را پهن کرده‌ام روی میز مقابلم. هیچ وقت در هیچ کتابخانه‌ای رمان نخوانده بودم! دارم فکر می‌کنم چه زیباست که مادرم. چه زیباست که دو جفت چشم کوچک در خانه انتظارم را می‌کشند. این زندگی تازه که دیگر تنها متعلق به خودم نیست را دوست دارم و بیشتر از همه عمرم احساس مفید بودن می‌کنم. دارم بنده‌های کوچک خدا را با صبوری بزرگ می‌کنم و مثل همیشه شا
دوست پدر سالهای پیش یک جفت کتانی آدیداس اصل از سوئد برای امیرعباس پست کرده بود. به پای امیرعباس کوچک شد و این کتانی سفید خوشگل ماند برای بهاری که آن زمان دنیا نیامده بود. دیروز بهار برای اولین بار این کتانی را پوشید. بسیار خوشگل شده بود. از قضا دیروز اردوی سرزمین عجایب هم داشتند. ظهر که رفتم بهار را از مهد بگیرم مربی اش میگفت بهار موقع برگشت از اردو بندهای کتانی اش رو به هم گره زده بود، آن هم گره ی کور و تا مدتها مشغول بازکردن گره ها بودیم
پنج شنبه شبی که گذشت ما میزبان سه خانواده بودیم که برنامه اصلی این بود که ۸ تا بچه کوچولو قرار بود با هم بازی کنند. (با احتساب دوتا گل دختر خودم)
از صبح خونه رو جارو زده بودم. دو مدل میوه گرفته بودیم و فقط سه تا انار! انارها رو تیکه تیکه کردم و توی ظرف چیدم... مخصوص مامان‌ها و بچه‌هاشون.
دیگه مونده بود تمهیدات جانبی: پازل‌های فاطمه‌زهرا رو از قفسه کتابخونه‌اش برداشتم و یه جا قایم کردم. همینطور تمام مواد رنگی مثل پاستیل روغنی و مداد شمعی و آبرنگ
برای یک حسم دلیل منطقی و عرفی دقیقی پیدا نمی کنم:
همسرم اگر بزرگترین اشتباهات رو بکنه یا اشتباهاتی بکنه که برام هزینه داشته باشه (اعم از روحی... عاطفی... مادی...)
باز هم خط قرمزمه...
کما اینکه کاملا برام روشنه اختلافات فکریمون... حتی از روزهای اول محرم شدن اینها رو فهمیدم...
گاهی حتی افکار اشتباهش واقعا خسته ام میکنه...
گاهی واقعا حس خفگی پیدا میکنم... اما...
اما همیشه خط قرمزم بوده...
همیشه حس پدرانه قوی ای نسبت بهش داشتم...
حتی آزارهای کوچیکی که توی زند
از ازل، خواب عشق با آمدن تو تعبیر می شود.
محبت با اجازه تو از کلبه عشق خارج می شود.
صداقت با یاد تو محکم تر گام بر می دارد
و 
احساس با نسخه تو برای آدمیان تجویز می شود.
مادرم ...
ای زیباترین زیبایی عالم ...
ای الفبای وجود من ...
ب خاطر ساعاتی که مرا با خود حمل میکردی 
ب خاطر ساعاتی که مراقب من بودی
از تو سپاس گزارم 
و
ب خاطر مهر مادرانه و نابت
ب خاطر بهشتی که فقط خداوند قیمتش را می داند 
برایم دعا کن ...
دعا کن که در بحبوحه پلیدی ها و ناملایمات روزگار دست
مادرانه
نیکیار در زمینه ارائه خدمات آموزشی و روانشناسی مهارت محور با رویکرد کارآفرینی به کودکان و نوجوانان
 فعالیت می کند. 
این مجموعه به واسطه ی حمایت و حضور در مرکز رشد دانشگاه خوارزمی توانسته است تا علیرغم مدت زمان کوتاهی که از تاسیس آن می گذرد موفقیت های چشم گیری را به دست آورده و به عنوان یک واحد فعال در این زمینه مشغول به فعالیت می باشد. 
نیکیار منابع آموزشی موسسات مختلف بین المللی را به کمک تیم روانشناسی و اساتید دانشگاه بومی س
مادرانه
نیکیار در زمینه ارائه خدمات آموزشی و روانشناسی مهارت محور با رویکرد کارآفرینی به کودکان و نوجوانان
 فعالیت می کند. 
این مجموعه به واسطه ی حمایت و حضور در مرکز رشد دانشگاه خوارزمی توانسته است تا علیرغم مدت زمان کوتاهی که از تاسیس آن می گذرد موفقیت های چشم گیری را به دست آورده و به عنوان یک واحد فعال در این زمینه مشغول به فعالیت می باشد. 
نیکیار منابع آموزشی موسسات مختلف بین المللی را به کمک تیم روانشناسی و اساتید دانشگاه بومی س
طی یک عملیات انتحاری، موبایل امیرعباس از وی گرفته شد و به درون کمد قفل دار منتقل شد. از بس که شورش را درآورده بود. از ساعاتی پیش ایشان مهربانتر شده اند. ظرفهای شام را جمع کرده اند. مدام قربان صدقه ی من میروند و مرا میبوسند. چای برایمان ریخته اند و در حرکتی بسیار نادر برای خواهرش کتاب داستان می خوانند. خانه بسیار امن و آرام است و از جیغهای متوالی و صداهای عجیب غریب که حین بازی موبایلی از امیرعباس شنیده می شود خبری نیست. چقدر زندگی شیرین است
+ نا
همه‌چیز تند و تند و تند می‌چرخد.. می‌گذرد.. تمام می‌شود.. تو نیستی دیگر که دوشادوش‌مان باشی.. تو آرام و مهربان و در سکوت مطلق به‌خواب رفته‌ای.. هیچ‌چیز نمی‌تواند آرامشت را بگیرد.. می‌روی.. می‌روی و ما را با هزارهزار خاطره تنها می‌گذاری.. خاطره‌ی روزهای خاله‌بودنت، مادری کردنت، خاطره‌گفتنت، از تهِ دل خندیدنت.. چه‌طور فراموشت کنم که خانه‌ات، خانه‌ی خاطرات کودکی‌مان بود. دستانت، گرم و مادرانه.. نگاهت، آرام.. مهربانی‌ات، دریای بی‌نهایت
نمی دانم دیگر کسی به اینجا سر می زند یا نه راستش خودم هم خیلی وقت بود این ضفحه را باز نکرده بودم امروز خیلی اتفاقی صقحه را باز کردم و به یاد خاطرات گذشته افتادم
گرچه وبلاگ نویسی این روزها دیگر رونقی ندارد ولی چون حدس می زنم بعد ها کسی از روی سرچ اینجا را پیدا کند و  دنبال درمان دردش  و یا روزنه امیدی باشد گقتم بیایم و از پایان قشنگ انتظارم برایتان بگویم بلهیزی نمانده که پسرهای دوقلوی من دو ساله شوند ،دوقلو هایی که عاقبت سهم من از روزهای مادران
نمی دانم دیگر کسی به اینجا سر می زند یا نه راستش خودم هم خیلی وقت بود این ضفحه را باز نکرده بودم امروز خیلی اتفاقی صقحه را باز کردم و به یاد خاطرات گذشته افتادم
گرچه وبلاگ نویسی این روزها دیگر رونقی ندارد ولی چون حدس می زنم بعد ها کسی از روی سرچ اینجا را پیدا کند و  دنبال درمان دردش  و یا روزنه امیدی باشد گقتم بیایم و از پایان قشنگ انتظارم برایتان بگویم بلهیزی نمانده که پسرهای دوقلوی من دو ساله شوند ،دوقلو هایی که عاقبت سهم من از روزهای مادران
مدیری که به نصیحت های پدرانه و دلسوزانه ی دلسوزان استان از جمله ابوالشهیدین آیت الله معلمی گوش نکرد و از مدیران متخلف زیر مجموعه ی خود حمایت می کرد، علیرغم برهه ی حساس زمانی، از چرخه ی مدیریتی استان خارج شد!
و البته باعث امیدواری است که هنوز چشم بینای نظام، مدیران متخلف را رصد می کند و مسئولین ارشد استان، نسبت به وجود این دسته از مدیران ضعیف و پر شائبه، حساسیت  نشان می دهند.برخورد با مدیران اینچنینی راضی کننده هست ولی کافی نیست!
مدیران زیر م
دختر بزرگ خونه که باشی ، روزگار همه دل نگرونی های بقیه افراد خونه رو به خوردت میده ... بی صدا !
مثل مامور شکنجه،  با چکمه های سیاه چرمی و دست دستکش پوشیده بیخ گلوت ! با لبخندی اغواگرانه و نگاه بدذاتانه! 
شاید هیچ وقت ،هیچ کس نفهمه که تو ، کنج اتاقت همچنان که بقیه فکر میکردند داری برای امتحانت میخونی ،از دلشوره ی آینده ی برادرت و اوضاع و احوالش ، قلبت ضرب گرفته باشه ... تا اونجا که دست به دامان پروپرانولول شده باشی! 
شاید هیچ وقت کسی نفهمه که تو نگر
بچه‌ای که یک جعبه شکلات را به مادرش ترجیح می‌دهد، تقصیری ندارد، بد نیست، بی‌احساس نیست. تنها بچه است. بچه‌ای که هوس شکلات کرده. شکلات‌ها را که خورد و یا به تهش رسید، یا دلش را زد، برمی‌گردد به آغوش مادر. هذیان‌های شبِ پرخوری‌اش را می‌آورد. دل‌دردهای بعد از شکلات را...
مادر اما مقصر است به خاطر مادری‌اش! می‌توانست آن قدر امن نباشد. می‌توانست با حسرت نگاهش را به لب‌های خندان و شکلاتی کودکش ندوزد. می‌توانست کمی غرور بگذارد توی گنجه برای م
رمان :آسونویسنده:monaa2020ژانر:پلیسی/معمایی/عاشقانهخلاصه:رمان درمورد دختریه که مادری نداره تا مادرانه و محبت خالص مادری رو در اختیارش بذاره و پدری که محبتش رو دریغ می‌کنه.دختر داستان عشق رو تجربه می‌کنه ولی آیا عشقی که جوانه می‌زنه تو قلبش می‌تونه به ثمر بشینه؟پسری از دیارغم وغرور. آیا قلب پسر داستانمون جایی برای عشق داره و می‌تونه پذیرای عشق به جای غم باشه؟منم که شهره شهرم به عشق ورزیدنمنم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدنوفا کنیم وملامت کشی
وقت‌های حواس‌پرتی و فکر مشغولی‌هایم این روزها زیاد شده است. تقریبا لحظه‌ای نیست که با فکر سفید و بدون دغدغه نشسته باشم و به افق خیره شده باشم. بنابر اتفاقات و حال وهوای روز، برای خودم یک دغدغه و فکر جدید دست و پا میکنم که مبادا بیکار بشینم و زمان بگذرد. اکثر فکرهایی که از ذهنم گذر میکند مربوط به تغییراتی است که به زودی در خانه‌مان با ورود مهمان جدید ایجاد می‌شود.
خودم و محمد را در جایگاه یک پدر و مادر تازه‌کار تصور میکنم و از این تصویر، گاه
از وقتی دی وی دی پلیرمان را این دو تا وروجک خراب کرده اند سی دی هایشان نفسی راحت کشیده اند. خوشحال بودم بسی و  فکر میکردم تلویزیونمان هم اندکی روی خوش میبیند و استراحتی میکند ولی این دو وروجک  را نباید دست کم گرفت.  امیرعباس با گوشی اش انیمیشن های روز دنیا با دوبله ی فارسی را دانلود میکند و توی فلش میریزد و فلش را میزنند به درگاه پشت تلویزیون و دوتایی مینشینند به تماشای چندین باره انیمیشن ها و این وسط ما میمانیم در حسرت تماشای یک اخبار شبانگا
شما هم تاکنون باید فهمیده باشید که دختران را باید فهمید و به آنها احترام گذاشت.
این دختری که می گویم، اعم از همسر و دختر و مادر و... است.
 
اول باید فهمید که زنان با مردان متفاوت اند.
شاید بپرسید این که اولین و بارزترین نشانه است،
اما بسیاری از این مشکلات و معضلات ما با زنان و مادران و دخترانمان بر سر همین قضیه است.
اگر واقعا بدانیم زنان با مردان متفاوت‌اند، دیگر دلسوزی‌های مادرانه را غرغر نمی دانیم
دیگر به درد و دل های همسرانمان گلایه نمی گویی
 
 
پرچم‌های سیاه سر برآوردند و سرها بردند. یکی، دوتا، سه تا، هر روز بیشتر و بیشتر. کودک، نوجوان، جوان، پیر. پرچم‌های سیاه، ته دلمان را لرزاند. نکند روزی .... 
آن مرد آمد. در باران بود یا آفتاب، نمی‌دانم. اما آمد و در باران و برف و آفتاب و مهتاب ماند. با گام‌ها و نگاه پر صلابتش، لبخندهای پدرانه‌اش و آرامش وجودش ته دلمان را قرص کرد. دیگر خبری از ترس نبود که آن مرد و ترس‌ها، دلهره‌ها را با خود برد.
یک جمله بیشتر نبود. خبر، خبر رفتن مرد بود. برای لح
رو به روی آینه ایستاده بود و موهای بلندش را شانه میزد...خورشید از گوشه ی پنجره ی اتاق دستش را لای موهایش می کشید و نوازشش می کرد ... 
دخترک معصومانه می خندید ... 
انگار که عشقِ مادرانه ی خورشید در قلبش نفوذ کرده بود...
دخترک در آینه به چشمانش لبخند زد ...
هوا ابری شد ... 
طوفان شد ... 
بادِ وحشی زوزه کشان خودش را به شیشه ی پنجره ی اتاق می کوبید ... 
دخترک ترسید ... 
از جلوی آینه کنار رفت ... 
هنوز دستش به دستان ِ پنجره نرسیده بود که پرده های سفید اتاق به رقص د
دو سه روز مونده به امتحان و بخاطر تست زدن یکی از مسرا میرن خونه مامانم که خونه خلوت باشه وقتی هر دو با همند صدای بازیشون بلنده و نمیشه تمرکز کرد. امروز فسقلی جانم داوطلب شد بره مامانم خونه برادرم مهمون بودن و فسقلی هم خوش خوشانش شد و رفت اونجا. دوبار بهش زنگ زدم حرف زدم و الان که نه شب هست واقعا دیگه دلتنگیم اذیت میکنه انقدر دلتنگشم که ابدا نمیتونم تمرکز کنم. زنگ زدم که بچموو بیارین با دایی جونش رفته ددر. شازده هم بدتر از من هی میگه نمیخوام تنها
دو روز است دلم دارد ضعف می‌رود برای اینکه ماه رجب عزیز از راه برسد و خودم را در حصن امن آغوشت گم‌ کنم و خودم را برایت لوس کنم و زمزمه کنم یا مَن اَرجوهُ لِکُلِّ خَیر...
حالا سر از پا نمی‌شناسم برای این‌که تو هم در آغوشم بکشی یا ذوالجلال و الاکرام...
ماه رجب،ماه امید است برایم.انگار چراغی در دلم روشن شده است.چراغی گرم و پر نور، که نگرانی‌هایم را تویش میریزم، عزیزانم را به آن میسپارم، کنارش می‌نشینم و برای عزیزکم قرآن می‌خوانم...
پی.نوشت: این د
امروز هفتادو سه روزه که خانوادمون سه نفری شده ...تو این هفتادو سه روز وقتی بابا احسان نگاهت میکنه و شوق و ذوق تو چشماش حلقه میزنه قند تو دلم آب میشه و خدا را شکر میکنم که فرشته ای بهم داده
عزیزدل دارم تمام تلاشم را میکنم که شاد ترین مادر باشم و خستگیام نتونه روی روحیه ام تاثیرگذار باشه اخه دخترم بیشتر از هر چیز به ی مادر شاد احتیاج داره
راه سختی را در پیش دارم....مادری کردن.....ولی قراره لحظه به لحظه اش شیرین ترین خاطرات را به یادگار بذارم...
به وقت
مرا تهدید نمودند به جرم زن بودن                                  که ناتوان و ضعیف و کم طاقت بودن
مرا به طبخ در آشپزخانه به جارو                                    شستن کهنه کودک تمجید نمودن
که تو زن هستی و همچون ریگی کوچک                          درون رود می چرخی بی هویت بودن
که زن را ناتوان است در امر مدیری                                  که ریگ را در رودخانه سرگردان بودن  
که دنیا بهر زن چشم طمع داشت                                   به سرکوب کردن زن در خانه نمودن
خی
وقتی بچه بودیم، مادرم یک عادت قشنگ داشت: وقتی توی آشپزخانه غذا می پخت برای خودش یواشکی یک پرتقال چهارقاچ می کرد و می خورد. من و خواهرم هم بعضی وقت ها مچش را می گرفتیم و می گفتیم: ها! ببین! باز داره تنهایی پرتقال می خوره. و می خندیدیم. مادرم هم می خندید. خنده هایش واقعی بود اما یک حس گناه همراهش بود. مثل بچه هایی که درست وسط شلوغی هایشان گیر می افتند، چاره ای جز خندیدن نداشت.مادرم زن خانه بود (و هست). زن خانواده بود. زن شوهرش بود. تقریبا همیشه توی آشپ
سید مهرداد ضیایی بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون ایران است که در زمینه‌ی نویسندگی و پژوهشگری نیز فعالیت دارد. از آثار شاخص سید مهرداد ضیایی می‌توان به سریال‌های راه بی پایان، آشپزباشی، مادرانه و کیمیا اشاره داشت. در ادامه بیوگرافی سید مهرداد ضیایی را به همراه عکس‌های او دنبال کنید.

سید مهرداد ضیایی

ادامه مطلب
دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟ 
صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم. کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟ 
مادر گفت : دارد نردبان می سازد. ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد!
سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟ 
حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو ب
*نردبانموضوع داستان: فلسفی
دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟ صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم. کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟ مادر گفت: دارد نردبان می سازد! ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد!
سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟ حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، ا
باز باران ...
باز باران با ترانه            دارد از مادر نشانه..
بوی باران..              بوی اشک مادرانه پر ز ناله  کودکی با مادری پهلو شکستهسمت خانه.. کوچه ها و تازیانه           گریه های کودکانه
حمله ی نامرد پَستی وحشیانه               تازیانه  تازیانه. .
ادامه مطلب
آهنگری شمشیر بسیار زیبایی تقدیم شاپور پادشاه ساسانی نمود. شاپور از او پرسید: چه مدت برای ساختن این شمشیر زمان گذاشته ای؟ آهنگر پاسخ داد: یک سال تمام. پادشاه ایران باز پرسید: اگر یک شمشیر ساده برای سربازان بسازی چقدر زمان می برد؟ او گفت: سه تا چهار روز. شاپور گفت: آیا این شمشیر قدرتی بیشتر از آن صد شمشیر دیگری که می توانستی بسازی دارد؟ آهنگر گفت: خیر، این شمشیر زیباست و شایسته کمر شهریار. پادشاه ایران گفت: سپاسگزارم از این پیشکش اما، پادشاه اهل
هوالرئوف الرحیم
چند روز پیش برای تعویض کارت ملی با ریحانه رفتیم دفتر خدمات این کارها.
یه خانم حدود چهل ساله ای بود که غمگین بود. به ریحانه گفتم:
 "چرا اینقدر غمگینه. باید کلی شاد باشه چند دقیقه ای بدون اینکه خدماتی بخواد ارائه بده و هی اسمش و عنوانش صدا بشه، نشسته اینجا ملت براش خدمت رسانی می کنن."
آدم هرچقدر هم که عاشق بچه هاش باشه، یه زمانی باید خودش با خودش باشه حال کنه.
بعد وقت برگشت با اتوبوس رفتیم. اتوبوس هم دم شهروند نگه داشت و من یکبند می
این نقاشی رو چند بار اینستاگرام پاک کرد...
اما این نور خدا روی زمینو هیچ کس نمیتونه خاموش کنه...
امیدوارم دوستش داشته باشید این اثر جدید منو برای خودم خیلی عزیزه❤تکنیکش رنگ روغن مدادرنگیه
تقریبا چهار روز زمان برده.
این نقاشیو کشیدم تا همیشه بهش نگاه کنم و سردار قاسم سلیمانی و راهشونو فراموش نکنم...خیلی مهمه واقعا نباید فراموش کرد.
سردار همه ی مردم این سرزمینو فرزند خودش میدونست و پدرانه برای همه ما این کشورو حفظ کرد،انقدر وجود محکمشون همه ج
فکر کردم حتما ایشان در هواپیما در کلاس تجاری سوار می شود؛ بسیاری از مسئولان را در این کلاس دیده ام. برخلاف تصورم، رفت در اکونومی نشست. در فرودگاه اهواز هم هیچ کس به استقبالش نیامد. مثل همه آمد در صف تاکسی. ماشین گرفت و رفت. حالا دیگر برای همه روشن شده که هرکس دنبال خاطره های ناب و نکات شنیدنی از سردار دل هاست، باید پای صحبت ها و دلگویه های خانواده های شهدای مدافع حرم بنشیند؛ همان یادگارانی که از عشق و محبت پدرانه و برادرانه حاج قاسم به آنها و دل
از کل خاطرات بچگیم ، یک لالایی عجیب تو ذهنم مونده ، لالایی که در اینده هم یقییا خط اول مادرانه های من خواهد بود:مدینه بود و غوغا بود            اسیرِ دیوِ سرما بودمحمد سر زد از مکه               که او خورشیدِ دلها بودخدیجه همسرِ او بود              زنی خندان و خوش خو بودبرای شادی و غم ها               خدیجه یارِ نیکو بودخدا یک دخترِ زیبا                 به آنها داد لا لا لابه اسمِ فاطمه زهرا               امیدِ مادر و باباعلی دامادِ پیغ
در عرش پیچید این خبر شانه به شانهامشب به دنیا آمده یک نازدانهیک غنچه از باغ نبی روییده امشبارباب ، شد بابا بزرگ از این جوانهاز نسل پاک مجتبی آمد محمداز دامن پاک و کریم مادرانهحاتم فقیر کوی فرزند حسن ، نهعالم فقیر کوی او شد عاجزانهکل ملائک پشت در ، در انتظارندتنها برای یک سلام جابرانهفرزند سجاد است ، خورشید عبادت!خاک آبرو می گیرد از او ساجدانهدنیای ما تاریک بود از ظلمت جهلامشب تجلی کرد نور عالمانهآیینه دار حضرت حق است بی شکپس در کمالاتش نظر
در عرش پیچید این خبر شانه به شانهامشب به دنیا آمده یک نازدانهیک غنچه از باغ نبی روییده امشبارباب ، شد بابا بزرگ از این جوانهاز نسل پاک مجتبی آمد محمداز دامن پاک و کریم مادرانهحاتم فقیر کوی فرزند حسن ، نهعالم فقیر کوی او شد عاجزانهکل ملائک پشت در ، در انتظارندتنها برای یک سلام جابرانهفرزند سجاد است ، خورشید عبادت!خاک آبرو می گیرد از او ساجدانهدنیای ما تاریک بود از ظلمت جهلامشب تجلی کرد نور عالمانهآیینه دار حضرت حق است بی شکپس در کمالاتش نظر
خاطرات یک درخت
یادش بخیر بهاری داشتم، سرو قد بودم و کمان ابرو، بادهای تند و سخت تکانم نمی داد چون ریشه ای سرسخت داشتم، قلب زمین را شکافته بود و در دلش مهربانانه مأوا گزیده بود.
پرندگان در زیر سایه ام لانه ساخته و در میدان آغوش بازی می کردند. می پریدند، می نشستند و در دل شب به آنها سرائی می دادم و من نیز چون مرغکی آنان را زیر پرو بالم جای داده و مانند گهواره به خواب خوش هدایتشان میکردم.
با نفسهای آنان بود  که در درون خویش حس مادرانه و جریان زندگی
امام خامنه ای مدظله العالی:
عمده‌ی [هدف‌] در این قرارگاه [نمازجمعه] تبیین است؛ مسئله‌ی تبیین. عمده‌ی هدف انبیای الهی تبیین بود؛ حقیقت را بیان کنند؛ چون آن چیزی که موجب میشود انسانها گمراه بشوند این است که حقیقت را نمی‌شناسند؛ عمده این است.۹۴/۱۰/۱۴دریافت صوت
حجم:    مدت: 1 دقیقه
●•┅❧═┅┅───┅┅═❧┅•●
امام خامنه ای مدظله العالی:
دستگاه امامت جمعه دستگاه اداری نیست، رفتار طلبگی است.رفتاری پدرانه، برادرانه و صمیمانه ...
۹۴/۱۰/۱۴
دریافت
دنیا جای قشنگی نیستمهربونی نیست 
زیبایی نیست 
دارم یه حصار میکشم دور خودم 
بچمو بغل کردمو دارم اروم اروم حصارمو میکشم 
خسته ام از آدما 
امشب همه‌ی پیام رسان هامو حذف کردم 
به جز یکی، اونم بخاطر پیگیری علاقه و ایده هام 
فکر میکنم هرچقدر کمتر با آدمها درارتباط باشم کمتر حال بد رو تجربه میکنم
دنیا جای قشنگی نیست 
یه چیزی اما هست که فکر کردن بهش حس خوبی داره 
اینکه درو باز میکنیم و میبینیم مستاجر مهربونمون برامون غذا گذاشته پشت در 
مهربونیش ح
بیادت هستم واین شعر گفتن ها بهانه ستغزل گفتن فقط یک گوشه از این حرفهای عاشقانه ستدلم بدجور می گیرد چواز تو دور ومهجورمبخوان حال دلم بنگر که اینها ناله هایی شاعرانه استزدرد دوریت از چشم خونبارم شب وروزموازهجران وغربت شام تارم چون فسانه ستغزلهایم همه مملو زدرد وغربت وعزلتواشعارم همه مرثیه هایی غمگنانه ستسپاهانی ام وعشق وطن دارم چه فرقی می کند من راکه شهرم اردبیل وفارس ، قم یاهگمتانه ستدرآشوبم و بد جوراین  دلم گیر است می دانیواین دلتنگی من
به نام خدای غریب نواز
امروز قلبم را دل پراز زخمم را با یادتان با زیارتتان آرام کردید
ای شاهزاده رم که شاهزادگی سرزمین پهناور رم برایتان بی ارزش تراز ذره بود و شدید شاهزاده قلب پسر رسول خدا شدید عروس بی بی دوعالم...
چقدر زیباست بانو که بی بی عروسی برای پسرش برگزیند که اصلا مسلمان نیست
اما در مسلمانی گوی سبقت را از زنان عالم ربوده است
شما با عروس بی بی شدن از غریبی درآمدید
بانو دختر بی بی دارد از غریبی میمیرد نگاه مادرانه تان کافیست برای تمام در
 
حس مادرانه و حمایت و دوست داشتن فرزند از دیدگاه من یک حس ذاتی نیست. مادر بودن اکتسابی است همراه با دانش. یک مادر با با دانش به این که باید به فرزندش عشق بورزه، حمایتش کنه و فرزندش رو  آماده ورود به اجتماع باید زندگی کنه.
​​​​​​مسئولیت مادر پر از خستگی است اما فرزند آوری و فرزند پروری و تکیه و ارزشمند بودن خانوادن برای فرزند به دوش مادر است.
 
 
 
 
 
انسان موجودی با عادت ها و رفتارهای پیچیده است که حتی خودش هم نمیداند این عادات چرا و چگونه پدید آمده اند. شاید تا به حال به اینکه بوسیدن چطور به وجود آمده و به یک عادت همگانی بدل شده فکر نکرده اید. در مواقع مختلفی از بوسه و بوسیدن استفاده می کنیم، زمان شادی، دلتنگی، غم و اندوه یا ...
آنچه که مسلم است بوسیدن از لحاظ روانی ما را تحت تاثیر قرار میدهد به همین خاطر است که بوسه به در حالات مختلف روحی روانی جای خود را باز کرده است. روزیاتو مقاله ای نوشته
به نام خدای راه‌های بی‌پایان...
باز از اول... از مبدا ... از صفر ... از هیچ ...
به سوی رضای خدا :)
برای آخرین منجی :)
به سمت آغوش مادرانه‌ی حضرت زهرا سلام الله:)))
بازگشت، برای هزارمین بار!
کاش بعد از این، حرفم ادامه دادن و رسیدن باشد، نه برگشتن...
امانت‌داری:
عنوان از شاملو:
"من ندارم سرِ یأس 
با امیدی که مرا حوصله داد" ^_^
یاعلی
 
 
از خصوصیات امیرعباس نوشتن نامه برای من و پدرش است که بر پشت در ورودی خانه نصب میکند. محلی که حتما چشممان به آن خواهد افتاد. مدتهاست که سیم کارت ایرانسلش دچار مشکل شده و فرصت نیافته ایم برای تصحیحش به دفتر مشترکین ایرانسل مراجعه کنیم. برگه ای که میبینید را جمعه نصب کرده است و با آن دستخط افتضاحش نوشته است:
"سلام به مادر. امروز که داری این را میخوانی شنبه است و من هم سیم کارتم را اینجا قرار دادم( محل سیم کارت را خودش طراحی کرده) لطفا درستش کن. ممن
شماره سوم ماهنامه «ناداستان» با موضوع سفر.از بین سه شماره‌ای که تا به حال از این ماهنامه خوندم، این شماره بهترینش بوده. بهترین روایت‌های این شماره به سلیقه من:«قاره نورد»: مارال یازارلو اولین زن ایرانیه که با موتور به هفت قاره سفر کرده. حتی در حین سفر ازدواج کرده و همسرش برای دیدنش به پونزده کشور سفر کرده.«آب، بابا، جاده»: روایت خانواده‌ای که مدام در سفرن و تصمیم گرفتن فرزندانشون رو به مدرسه نفرستن و خودشون بهشون آموزش بدن!«آب رفتن»: روایت
تازه واردم در بیان ولی نه در وب نویسی. از سال ۸۷ شروع کردم با وبی در بلاگفا و در عرصه ی ریاضی که رخدادهای مدرسه امان را ثبت میکردیم با جمعی از همکاران. در کنارش وب شخصی ام را به راه انداختم تا سال ۹۴ که سرور بلاگفا دچار مشکل شد و پستهای چند ساله ام را گرفت و پس نداد با حالتی قهر به بلاگ اسکای مهاجرت کردم و ۴ سالی هم در بلاگ اسکای قلم زدم. از همه چیز. مادرانه هایم که شیطنتهای وروجکهایم را روایت میکرد. داستان پاییزان که راوی عشق نافرجام بود. داستا
این مطلب در مورد تربیت اقتصادی هست. البته نباید این مطالب من رو به چشم سند تربیتی بخونید. من هنوز کلاس‌های تربیت اقتصادیِ حمیدکثیری رو نرفتم و گوش ندادم و حتی جزوه کودک متعادل استاد سلطانی رو وقت نکردم بخونم اما چیزی که می‌خوام بگم تجربیاتم تا الانه و دلم می‌خواد ایده‌آل ذهنیم رو بنویسم. مثل همیشه برای اینکه یادم نره.
من توی خانواده‌ای بزرگ شدم که خیلی ریخت و پاش مالی داشتیم. البته تجملاتی هم نبودیم. همه چیز در حد عرفِ قشر متوسط رو به بالا
یک نمره ی قرضی
خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد.
خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره ۹ گرفتی.
تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی نگرفته !
پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود سرش را بلند کرد و گفت: خانم معلم چِن ، می‌شود… می‌شود یک نمره به من ارفاق کنید؟
خانم چِن با عتاب مادرانه‌ای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفا
بسیاری از مادران بعد از به دنیا آوردن فرزندشان دچار اختلال افسردگی پس از زایمان (PDD) می‌شوند. این اختلال کنار آمدن با شرایط جدید و انجام وظایف مادرانه را بسیار سخت می‌کند و فرد را دائما به سمت پرورش افکار و احساسات منفی آزاردهنده‌ای می‌کشاند؛ به صورت طبیعی این احساسات بر رابطه‌ی مادر و نوزادش تأثیر می‌گذارد و باعث می‌شود از بودن فرزندش لذت کافی را نبرد، در تربیت و رشد او در سال‌های حساس اولیه موفق نباشد و احساس گناه کند که این احساس افس
اولین روز پاییز ۹۸ چه جوری آغاز شد؟ دیشب تا دیروقت بیدار بودیم با میم و خونه رو یکمی سروسامان دادم.تا صبح چندبار بیدار شدم و دوباره خوابیدم(فوبیای  خواب موندن).ساعت پنج و نیم بیدار شدیم و صبحانه رو حاضر کردم و میم رفت.دختر خانوم ساعت ۶ بیدار شد و دست و صورتش رو شست و موهاش رو شونه کرد.لباس ها و کیفش رو حاضر کردم و براش لقمه و خوراکی و میوه گذاشتم.یه صبحانه مختصری خورد و همزمان که برنامه کودک میدید حاضر شد.توصیه های مادرانه رو انجام دادم و به قرب
آهنگ دیوانه ی داماهی رو دیشب شنیدم، قشنگه... مامان کلی وقته که دلش دم پخت میگو خواسته. غذایی که ما باهاش بزرگ شدیم. بوش رو میشنوم یاد مامان و مامان جونم میفتم. بوی امنیتش، بوی مادرانه اش بیشتر حس میشه تا ادویه های تند و تیزش. 
آهنگ داماهی، پوست کندن و تمیز کردن میگو ها [کار مورد علاقه من!]، بوی تمر و گشنیز و سیر، من رو برد به روزگار سکونت در نواحی نزدیک به جنوب. برد به بوشهر، شهر دوست داشتنی ای به مثابه ی گرگان... شهری که مجال نفس کشیدن و سر سبک کردن
مادرت نیستم
اما اینکه میگن خاله مثل مادر دومه از نظر من درسته....
تو کی انقدر بزرگ شدی عزیز من؟
انقدری ک نتونم تو بغلم بگیرمت تا بخوابی؟
اونقدری ک نتونم بی بهونه پشت هم ببوسمت؟
اونقدری ک نتونم خیلی از کاراتو خودم برات انجام بدم با عشق؟
اما ممنونم
ممنونم ک هنوز زورت ب من نمیرسه
ممنونم ک هنوز باید شبایی ک پیشمی چند بار پتو رو روت مرتب کنم
ممنونم ک هنوز مثل بچه ها تو خواب غر میزنی و چرت و پرت میبافی
ممنونم ک هنوز بچگونه خاله صدام میکنی
ک هنوز میتون
 
درحالیکه از سه جا برای کار دارم کشیده میشم و به هر طریقی سعی میکنن جذبم کنن تا دائم پیششون کار کنم و حمالی مو بیش از پیش براشون انجام بدم ، ته ته دلم میگم گور بابای همه تون. من این زندگی رو نمیخوام. جای من تو خونه خودمه. ور دل مردی که زندگیمونو بسازیم. 
من دلم میخواد یه بچه جلو روم باشه و باهاش بازی کنم و یکی دیگه تو شکمم تا با تکون خودناش آرامش بگیرم و مطمئن بشم وجودم تو این دنیا لازم و ضروریه و محکم تر زندگی کنم.دلم میخواد برای بچه خودم برنامه
 
چادر ابرتان سیاه شده گل چشمانتان عزا دارد
مادران! باز از حجاب شما عطر زهرا چو گریه می بارد
زخمی ام آی دختران عفاف از حجابی که بی حجابی شد
عطر مادر کجاست؟ عطری که سینه عشق را نیازارد
هیچ از مادری نمی دانند بی حجابند این محجبه ها
محرم راز مادرانه کجاست مرهمی روی زخم بگذارد
ظاهر است این حجاب گونه ما تا که مادر نگشته باطن ما
مادری کن حجاب معنایش توی گهواره عشق می کارد
مهد من! سرزمین مادری ام! خاک گهواره تلاطم ها
مادرم! جان کودک فردا به حجابت پناه
عکس نوشته غمگین مادرانه
از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریمباید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم !
پروفایل تلگرام مادر
تقدیم به آنی که بهشت زیر پایشکه مهریش تا ابد در دلم جای داردتو بهترین گل ، میان شهر گلهاییتو رنک آفتابی ، شب که می رسدمثل ستاره گویا مهتابی ،مادر خوبم دوستت دارم
عکس های زیبا با متن برای مادر
مادری که در کهنسالی با اینهمه درد و بیماری ،وقتی می بینه هیچکس دردشو باور نداره ، با خودش میگه ” حتمأ ” من خوبم ” و سع
«یا لطیف»
در پست قبلی به این اشاره کردم که گاهی احساس می‌کنم مادر تنهاترین موجود روی زمین است. بعد از نوشتن این جمله بیشتر به آن فکر کردم و دیدم جا دارد یک یادداشت کامل راجع به آن بنویسم.
چند وقت پیش در یک مهمانی خانوادگی بودیم. یکی از اقوام از خارج از کشور برگشته بود و همه برای دیدنش دور هم جمع شده بودند. لیلی را سر شب خواباندم و خودم تا حدود ساعت ۱۲ بیدار بودم. می‌دانستم که نهایتا ساعت ۶ صبح از خواب بیدار می‌شود (بچه سحرخیز!) و برای همین و با ت
 
داشت تو تلویزیون میگفت :
موقعی که حالمون خیلی  بده و نمیشه با هیچکی حرف زد با پدر و مادرهامون حرف بزنیم و درد دل کنیم !
داشت میگفت 
پسرها با پدرهاشون خلوت میکنن و حرف میزنن 
دخترها با مادرهاشون .
و من چشمم به تابلوی مادر که تو هال پذیرایی بود خورد و یه افسوس از ته دل 
 به چهره ی مادر نگاه کردم و گفتم 
تو که نیستی من باهات درد دل کنم و توام منو با حرفای مادرانه آروم کنی !
قد یه عمر باهات حرف دارم اما نیستی که من بگم ! حتی منم سر مزارت نیستم که باهات
نامه‌های یک دختر دانشجو به مادرش. 
کوثر که برای ادامه‌ی تحصیل به تهران آمده، و ناگهان وارد فضایی با تفاوت فرهنگی و اعتقادی زیادی شده است(چیزی که اکثر ما با ورود به شهری دیگر با آن مواجه می‌شویم!)، با شبهات و سوالات زیادی در زمینه حجاب روبه‌رو می‌شود؛ در این زمان برای حل این شبهاتش، سراغ بهترین پاسخ‌دهنده‌ی زندگی‌اش می‌رود، و به پدر و مادرش نامه می‌نویسد و سوالات اعتقادی خود را درمورد حجاب و عفاف از آن‌ها می‌پرسد، مادر کوثر هم از شیرا
از دست دادن پدر و مادر یکی از غم انگیز ترین و سخت ترین اتفاقات در زندگی هر فردی است در ادامه عکس نوشته ها و متن های زیبا درباره پدر فوت شده گرد آوری شده است که مشاهده می کنید.
پروفایل فوت پدر / عکس نوشته درباره پدر فوت شده
پروفایل روز پدر فوت شده
متن زیبا برای فوت پدر
شعر درباره پدر فوت شده
کانال عکس پروفایل پدر
متن ادبی برای سالگرد فوت پدر
عکس نوشته روز پدر فوت شده
عکس پروفایل روز پدر فوت شده
پروفایل پدرانه

ادامه مطلب
هنر عشق ورزیدن
یکی از نیازهای روانی و عاطفی هر انسانی عشق‌ورزیدن است. عشق ورزیدن به خدا، پدر و مادر، فرزند، همسر، انسان‌های دیگر و حتی گیاهان و حیوانات و شاید از همه مهم‌تر عشق ورزیدن به خود اما آیا ما این کار را به درستی انجام می‌دهیم؟ و چقدر در مورد عشق ورزیدن آگاهی داریم؟ در واقع، عشق احساسی نیست که هر کسی به راحتی بتواند آن را تجربه کند. عشق‌ورزیدن یک هنر است که مانند هر هنر دیگری نیازمند تمرین و تمرکز است و به دانش و کوشش نیاز دارد. در
هنر عشق ورزیدن
یکی از نیازهای روانی و عاطفی هر انسانی عشق‌ورزیدن است. عشق ورزیدن به خدا، پدر و مادر، فرزند، همسر، انسان‌های دیگر و حتی گیاهان و حیوانات و شاید از همه مهم‌تر عشق ورزیدن به خود اما آیا ما این کار را به درستی انجام می‌دهیم؟ و چقدر در مورد عشق ورزیدن آگاهی داریم؟ در واقع، عشق احساسی نیست که هر کسی به راحتی بتواند آن را تجربه کند. عشق‌ورزیدن یک هنر است که مانند هر هنر دیگری نیازمند تمرین و تمرکز است و به دانش و کوشش نیاز دارد. در
باسم رب الجمیل
انقلاب ما انقلاب زینبی است. از اول انقلاب، زنان یکی از برجسته‌ترین نقشها را در این انقلاب ایفاء کردند. هم در خود حادثه‌ی بزرگ انقلاب، هم در حادثه‌ی بسیار بزرگ هشت سال دفاع مقدس، نقش مادران، نقش همسران، از نقش مجاهدان اگر سنگین‌تر و دردناکتر و تحمل‌طلب‌تر نبود، یقیناً کمتر نبود. مادری که جوان خودش را، عزیز خودش را، دسته‌ی گل خودش را هجده سال، بیست سال - کمتر، بیشتر - پرورش داده، با آن محبت مادرانه او را به ثمر رسانده، حالا ا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فال های ایرانی